"در دوران گذشته، حیوونهای زیادی توی یک مزرعه سرسبز زندگی میکردن.
همه چیز عالی بود و اونها اوقات خوشی رو میگذروندن.
هر موجودی پی کاری بود و وظیفهای توی مزرعه داشت؛ گاوها توی چمنزار چرا میکردن، مرغها داخل انبار کاه، روی تخمهاشون مینشستن و گوسفندها هم منتظر بودن تا آقای کشاورز پشمهای اضافیشون رو بتراشه.
اما یک سگ کوچولو به اسم پاپی هم بود که توی مزرعه زندگی میکرد و کنار در ورودی مینشست.
هر روز صبح پاپی پیش بقیهی دوستاش میومد و کارهایی که میکردن رو تماشا میکرد.
اون واقعا دلش میخواست مفید باشه و مثل بقیه کاری انجام بده."