تصویرسازی مادام بوواری

بررسی ترجمه‌های مادام بوواری

مادام بووآری، یکی از زن محورترین رمان‌های ماندگار جهان، روایتی جذاب و گیرا از روزمرگی‌های زنانه و تلاش برای رهایی از آن‌هاست. شاه‌کار گوستاوفلوبر داستان دلچسبی در بطن جامعه و خانواده است، تلاش برای بهتر بودن، همدردی‌ انسان با بدبختی‌های دیگران در حالی که خود از آن‌ها بسیار سیاه روزتر است، چهارچوب‌های سخت جامعه برای زنان و البته تاوان سنگین برای تصمیم‌های دور از عقل. رمان مادام بووآری، یکی از تأثیرگذارترین کتاب ها در سبک رئالیسم است که البته ترجمه برای مطالعه آن بسیار اهمیت دارد، امروز در بلاگ فیدیبو انتخاب این ترجمه را بررسی می‌کنیم.

گوستاوو فلوبر؛ خالق رمانی برای تمام نسل‌ها

گوستاو فلوبر، داستان نویس بزرگ فرانسوی به سال ۱۸۲۱ به دنیا آمد و در سال ۱۸۸۰ از دنیا رفت، او طی زندگی نسبتا کوتاه خود بدل به یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان تاریخ ادبیات فرانسه و جهان شد. گوستاو فلوبر نویسنده‌ای است شایسته احترام، هم به خاطر آثاری که خلق کرد و هم به خاطر شخصیت وارسته و نجیبی که داشت.

فلوبر با خلق رمان تراژیک مادام بووآری برای مخاطب فضایی را مهیا کرد که مشکلات و مصائب دیگران و اطرافیان را به شکلی عمیق تجربه کند، مخاطب یاد می‌گیرد قضاوت نکند چون از ابتدای داستان با مشکلات موجود در خط قصه روبروست. گویی فلوبر قرن‌ها پیش از ما زیسته است چراکه مشکلاتی در بطن خانواده و جامعه روایت کرده که امروزه به‌وفور با آن‌ها روبرو هستیم، رمان مادام بووآری هم قصه جذاب و پرکششی دارد و هم به‌واقع یک کلاس آموزش روابط اجتماعی است.

گوستاو فلوبر به قدری زیبا و دلنشین اتفاقات رخ داده برای شخصیت اصلی داستان را روایت می‌کند که خواننده بارها و بارها برای مصائب این زن تنها و البته بی‌عقل گریسته است. نویسندگان بزرگ فرانسه هم‌چون امیل زولا و آلفونس دوده همواره از سبک نگارش و ایدئولوژی شخصیتی فلوبر الهام گرفته‌اند. او هفته‌ها و حتی ماه‌ها برای خلق یک صفحه از کتابش وقت صرف می‌کرد، از دیگر آثار وی می‌توان به سفری به دوزخ، رویایی از دوزخ، خاطرات یک دیوانه، اسمار، نوامبر، سالامبو و تربیت احساسات اشاره کرد.

ترجمه مادام بوواری در ایران

رمان معروف مادام بووآری تاکنون حدود ۱۰ بار در ایران به فارسی ترجمه شده است، شیوه نگارش فلوبر و تسلط عجیب او بر استعاره و دیگر تکنیک‌های نگارش در کنار گنجینه بی‌نهایت او از لغات معجونی را رقم زده که کیفیت ترجمه در مطالعه مادام بووآری اولویت اول را رقم می‌زند. مادام بووآری در سال ۱۳۴۱ برای اولین بار توسط مشفق همدانی در کشورمان ترجمه شد، به تاریخ انتشار اولین نسخه فارسی این رمان که نگاه کنیم جذابیت پایان ناپذیر اثر فلوبر را بیشتر حس می‌کنیم، مادام بووآری همچنان در ایران تجدید چاپ می‌شود.

میزان اقبال اهالی کتاب‌خوان جامعه را در کنار دفعات چاپ و فروش مادام بووآری که قرار دهیم به‌نظر می‌آید ترجمه ارائه شده توسط مشفق همدانی، مهستی بحرینی، محمد قاضی و مهدی سحابی از بقیه برگردان‌ها جذابیت بیشتری برای خوانندگان داشته است.

آشنایی با مترجمین معروف مادام بووآری

در ادامه به آشنایی با مترجمین معروف مادام بووآری می‌پردازیم.

مشفق همدانی؛ از پیش‌قراولان ترجمه

او در سال ۱۲۹۱ شمسی در شهر همدان زاده شد، در سن ۱۷ سالگی از همدان به تهران آمد تا ادامه تحصیل دهد. پس از علاقه و جدیت فراوان در تکمیل زبان فرانسه سریعا به تدریس این زبان در دارالفنون مشغول شد. او در دانشگاه تهران، رشته فلسفه و علوم تربیتی خواند. تز پایان دوره کارشناسی او، ترجمه کتاب جنجالی شوپنهاور در مورد زنان به نام فلسفه عشق شوپنهاور بود.

کتابهای زیادی از نویسندگان مشهور دنیا نظیر داستایوفسکی، تولستوی، فلاورت، شوپنهاور و لاکهارت توسط وی ترجمه شد. مشفق همدانی از طلایه‌داران مسیر روشن ترجمه در ایران است، مشفق همدانی سوای تألیفات بسیار، حدود سی و پنج عنوان اثر ترجمه‌شده در موضوعات ادبی، فلسفی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی در کارنامه خود دارد، از جمله: نادرشاه از لارنس لاکهارت، آزردگان، ابله و برادران کارامازوف از فئودور داستایوسکی؛ مادام بوواری از گوستاو فلوبر، آنا کارنین (آنا کارنینا) لئو تولستوی، مانن لسکو از آنتوان فرانسوا پره‌وو، همسر جاویدان از ایروینگ استون.

مهدی سحابی؛ ستون بنای ترجمه ایران

مهدی سحابی مترجم،نویسنده، روزنامه‌نگار، نقاش ،مجسمه‌ساز و عکاس ایرانی به سال۱۳۲۲ در قزوین دیده به جهان گشود، مردی با این‌همه هنر و توانمندی طبیعتا یکی از ارکان زمینه‌های مختلف هنر ایران به‌شمار می‌رود، سحابی ده ساله بود که خانواده‌اش به تهران مهاجرت کرد، دیپلم ریاضی‌اش را از دبیرستان البرز که گرفت رشته نقاشی را در هنرکده هنرهای تزئینی تهران آغاز کرد اما یک سال و نیم بیشتر در این رشته دوام نیاورد.

از هوای تحصیل فاصله گرفت و جامه سربازی به تن کرد، خدمت را تمام کرده و چمدان‌هایش را به مقصد رم پایتخت ایتالیا مهد هنر جهان بست، رشته سینما را برای تحصیل انتخاب کرد اما پس از مدتی آن را رها کرده و عازم فرانسه شد، در فرانسه با دختری زیبا اهل پاریس ازدواج کرد که سه پسر حاصل این پیوند بود، به سال ۱۳۵۱ برای کار در سینمای ایران به وطن بازگشت اما فضای حاکم بر سینمای آن زمان را پسند نکرده و روزنامه‌نگاری، ادبیات، ترجمه و عکاسی را پیشه کرد. تسلط بی بدیل او به زبان‌های فرانسه، انگلیسی و ایتالیایی پنجره‌های جدید بسیاری از نویسندگان غربی را رو به مردم ایران گشود.

سحابی تا پایان عمرش با ماهنامه مشهور فیلم به‌عنوان مترجم همکاری کرد، در شهریور سال ۱۳۸۸ زمانی که سحابی برای دیدار با خانواده‌اش در پاریس به‌سر می‌برد دچار سکته قلبی شد و چشم از جهان فروبست، پیکر او پس از انتقال به تهران در قطعه هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفت.

محمد قاضی؛ مترجمِ کرد زبردست

محمد قاضی، در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در مهاباد به دنیا آمد،پدرش امام جمعه شهر بود و محمد قاضی آموختن زبان فرانسه را در مهاباد نزد ادیب کُرد «گیو مکریانی» آغاز کرد. قاضی در سال ۱۳۰۸ با کمک عموی به تهران کوچ کرد و در سال ۱۳۱۵ از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت. در سال ۱۳۱۸ از دانشگاه تهران با مدرک حقوق قضایی فارغ‌التحصیل شد.

از ابتدای دهه ۲۰ با ترجمه اثری از ویکتور هوگو به نام «کلود ولگرد»، ترجمه را آغاز کرد، درخشش او آغاز شده بود، محمد قاضی با ترجمه دوره کامل دن کیشوت اثر سروانتس جایزه بهترین ترجمه سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد. از آثار مهم ترجمه ‌شده توسط او می‌توان به دن کیشوت اثر سروانتس، نان و شراب اثر اینیاتسیو سیلونه، آزادی یا مرگ، و در زیر یوغ نام برد. وی همچنین چند اثر را از کردی به فارسی برگرداند.

محمد قاضی در ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شد، علیرغم پیگیری‌های فراوان و معالجات در خارج از کشور او قدرت تکلم خود را تا پایان عمر از دست داد و بدون دستگاه نمی‌توانست سخن بگوید، سرانجام محمد قاضی در سحرگاه چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در ۸۴ سالگی در تهران درگذشت و گنجینه فاخری از آثار ترجمه شده از وی برای علاقه‌مندان به‌جای مانده است.

تصویرسازی کتاب مادام بوواری

مهستی بحرینی؛ از اولین زنان مترجم

مهستی بحرینی زاده سال ۱۳۱۷ در آمل، مترجم، شاعر و استاد دانشگاه ایرانی است. وی مدرک دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران را دارد. پدر وی که از علاقه‌مندان به شعر و ادبیات بود نام او را را به یاد مهستی گنجوی، بانوی شاعر قرن ششم، مهستی انتخاب کرد. وی در سال ۱۳۵۰ به فرانسه سفر نمود و پس از آن در ادامه به مدت چهار سال در دانشگاه تونس تدریس کرد و سپس به ایران بازگشت. مهستی بحرینی کار ترجمه را در دهه شصت آغاز کرد، آثار بسیاری به‌عنوان مترجم و البته مولف در کارنامه خانم بحرینی به چشم می‌خورد، ترجمه مادام بووآری یکی از بهترین ترجمه‌های این بانوی فرهیخته ادبیات کشورمان است.

مقایسه نمونه‌ ترجمه‌های مادام بووآری

در ادامه به مقایسه نمونه ترجمه های مادام بووآری می‌پردازیم.

ترجمه ربیع مشفق همدانی 

فردای آن روز برای اِما روز مصیبت‌باری بود. انگار پرده سیاهی همه چیز را فرا گرفته است. غم و اندوه همچون باد زمستانی که به تدریج و به آرامی در کوشک‌هایی متروک می‌شود به اعماق قلب او فرو رفت. از آن نوع غم و اندوهی بود که پس از نابود شدن چیزی که دیگر بر نمی‌گردد به آدمی دست می‌دهد، از آن اندوه‌هایی که ویژه یک درد بی‌درمان است و یا بر اثر محروم شدن از یک انس شدید و یا قطع شدن یک لذت پاک و عادی پدید می‌آید.

ترجمه مهدی سحابی 

فردای آن روز برای اِما روز مصیبت‌باری بود. همه چیز به نظرش غرق در هوای سیاهی آمد که به نحو گنگی روی سطح اشیاء جریان داشت، و اندوه با هوهوی ملایمی درونش را فرا می‌گرفت آن‌چنان که باد در کوشک‌های متروک زوزه می‌کشد. خیالی بود که آدمی درباره چیزی می‌پرورد که دیگر برنمی‌گردد، خستگی و ملالی که بعد از هر عمل انجام شده‌ای سر می‌رسد، دردی که از توقف هر حرکتِ عادت شده و از قطعِ ناگهانی نوسانی مداوم ناشی می‌شود.

ترجمه بهاره ربانی

روز بعد از رفتن لئون برای اِما روز سخت و کسالت‌باری بود. انگار هاله‌ای از سیاهی همه چیز را احاطه کرده و تباهی بر همه جا سایه گسترده بود. غم و اندوه سراسر وجودش را فرا گرفته و بر روح و روانش تلنگر می‌زد و آن را به فغان می‌آورد، مانند باد سرد زمستانی که در پیچ و خم‌های عمارتی مخروبه زوزه می‌کشد. از یادآوری خاطراتی که هرگز تکرار نمی‌شدند نوعی رخوت بر وجودش مستولی شده بود، گویی دیگر سرآغازی بر آن‌چه خاتمه یافته بود وجود نداشت و با اتمام ناگهانی آن رخدادهای عادی که جزئی از زندگی‌اش شده بودند، درد و رنجی غریب به سراغش آمده بود.

ترجمه نیلوفر رجایی

فردای آن روز برای «اِما» روز غم‌انگیزی بود. انگار همه چیز در ظلمت و سیاهی پیچیده شده بود. غمی جانکاه در روح و روانش همچون باد سرد زمستانی که در قلعه‌ای متروک زوزه کشد، بیداد می‌کرد. دچار افسردگی شده بود. همان حالی را داشت که وقتی آدم به جدایی دائم فکر می‌کند، به او دست می‌دهد. همان ضعف و بی‌تفاوتی که به دنبال یک امر قطعی که دیگر نمی‌توان برایش کاری کرد، گریبان انسان را می‌گیرد. مثل رنجی که آدم از قطع عادتی یا از توقف ناگهانی هر چه مدام در حرکت بود، می‌برد.

ترجمه مهستی بحرینی 

فردای آن روز برای اِما روز دلگیری بود. همه چیز در نظرش پیچیده در جوّ سیاهی بود که به طرزی مبهم روی اشیاء موج می‌زد؛ و اندوه، با هوهویی ملایم، همچون باد زمستانی در کاخ‌های متروک، به دل و جانش هجوم می‌برد. این همان خیال‌پردازی‌ای بود که آدمی در رویارویی با آنچه برگشت‌ناپذیر است، دچارش می‌شود؛ خستگی و ملالی که پس از هر عمل انجام شده‌ای دست می‌دهد؛ و سرانجام، دردی که از وقفه در هر حرکت عادت شده‌ای یا توقف ناگهانی جنبشی طولانی ناشی می‌شود.

ترجمه محمد‌مهدی فولادوند

فردای آن روز برای «اما» روز عزا بود. همه چیز به نظر او کدر و سیاه جلوه می‌نمود و به صورتی مبهم بر ظاهر اشیاء موج می‌زد و اندوه بی‌کراتی بر روح و جانش چون باد زمستانی در کاخهای رها شده با نفیر دردناکی وزیدن گرفته بود. این همان رؤیایی بود که به انسان هنگام جدایی همیشگی یا خستگی پس از پایانِ کاری دست می‌دهد، و بالاخره همان دردی که از قطع هر حرکت عادی یا بریده شدن ناگهانی هر طنین مستمرّی پدید می‌آید.

ترجمه محمد قاضی

فردای آن روز برای «اما» روز شومی بود. همه‌چیز در نظر او در محیط سیاهی پیچیده شده بود که به طرزی مبهم بر خارج اشیا موج می‌زد و غم و اندوه در روح او همچون باد زمستان در کاخ‌های متروک با زوزه‌های ملایمی فرومی‌ریخت. این همان کابوسی بود که به انسان موقع جدایی همیشگی یا خستگی پس از انجام کاری دست می‌دهد و بالاخره همان دردی که از وقفه‌ی هر حرکت عادی یا از قطع ناگهانی هر ارتعاش مداومی به انسان عارض می‌شود.

تراژدی مادام بوواری

گوستاو فلوبر، درکی درست و تسلطی ستودنی از خلق تراژدی داشت، فلوبر در رمان مادام بووآری خیلی از نداشته‌های ما را به رخ‌مان کشید، این که چقدر درک ما نسبت به خود و افراد محیط‌مان محدود است، این که چقدر نتایج کارهای حتی کوچک‌مان می‌تواند بزرگ و فاجعه بار باشد، این که افراد درستکار جامعه، چقدر می‌توانند در قبال اشتباهات ما، بی‌رحم و لامروت شوند. این که اگر هنوز، در بطن شرایط زندگی اطرافیان‌مان قرار نگرفته‌ایم و میزان مشقت‌های آنها را نسنجیدیم حق قضاوت‌شان را نداریم و ده‌ها پند و آموزه بسیار مهم دیگر برای زندگی.

One Response

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری