میگن تقاص پس میده هر کس لونهی کفتر یاکریم را خراب کنه، میگن شگون نداره، بدیُمنه... اما آنها کار خودشان را کرده بودند و حالا اول صبح با این حرکت انتحاری کفتر یاکریم این ذهنیت برای او پیش آمده بود که نکند این یک نشانه باشد!؟ نکند طبیعت منتقم میخواهد تلافی ویرانگری بچهها را با او حساب کند؟!!! اما نفهمید چرا. بیاختیار خندید و به پشت دراز کشید، خمیازهای کشید و دست و پاهایش را یک کش جانانه داد و توی همین حس و حال یادش آمد که جایی خوانده است: طبیعت خوب و بد نمیشناسد، فقط به دنبال تعادل است! و چند بار با خود نجوا کرد: تعادل، تعادل، تعادل... و دوباره خمیازه! یک خمیازهی طولانی افکارش را درید... آرام به پهلوی راست چرخید. لب تخت نشست با حالتی از سرگیجه و تهوع برای چند لحظه چشمانش را بست و دوباره بیاختیار و شاید هم کاملاً با اختیار گفت وای خدا... و خوب در مییافت که بین وای «خدا» گفتن امسال و پارسالش تفاوت از زمین تا آسمان است! و اگر حالت تهوع شدید وادارش نکرده بود که تلوتلوخوران خودش را به دستشویی برساند، شاید دوباره به پشت میخوابید و پتوی نازک سفریاش را روی سرش میکشید و آنقدر پلکهایش را به هم میفشرد تا بالأخره خوابش ببرد اما اینطور نشد؛ دستگیرهی در توالت را با عجله گرفت و به موقع خود را به کاسهی توالت رساند...