مقصود عارف از اینکه خدا را «وجود» مینامد، نه آن است که اسمی برای خدا انتخاب کرده و اصطلاحی ایجاد کرده باشد، بلکه او میخواهد یک مطلب علمی یا اساسی را پیدا کند که این مطلب اساسی چندین مسئله علمی میشود، بدین معنی که لفظ وجود و هستی و مرادف اینها، گر چه کلمهای سهل و ساده بهنظر میرسد و بهظاهر برای درک و فهم آن محتاج به تفکر نیست - چرا که هر حکیم کامل از هستی همان را میفهمد که کودکی فهمیده است - با این حال باید دانست که همین وجود ساده و قابل تصور یک ذات متأصّل متحقق در همه اوعیه (جمع وعاء و به معنی ظرفهاست) وجود است بالذّات، محیط بر همه و مقوّم همه به تمام غنا و تمام قدرت و تمام دانش و تمام بهجت بیزوال و تغییرناپذیر است که از خود همه جا را پر کرده و جایی و راهی برای غیر نگذاشته و تمام جاها روزنههای نمایش اوست و از هر روزنی به تمامه نمودار میشود نه به جزئه؛