کر می کنی فردی را که با او ازدواج کرده ای می شناسی؟ دوباره فکر کن… مدت هاست که همه چیز در زندگی مشترک آقا و خانم رایت به مشکل خورده است. آدام و آملیا یک تعطیلات آخر هفته ای به اسکاتلند را برنده میشوند، مکانی آرام، متروک و دورافتاده و ممکن است این همان چیزی باشد که ازدواج آنها نیاز دارد و بتوانند مشکلات شان را برطرف نمایند. هر دوی آنها میدانند که این آخر هفته ازدواجشان را به هم میزند، ولی چیزی که هست بهطور تصادفی برنده این سفر نشدند. وقتی سفر رمانتیک آنها جلوه ای تیره و تار به خود می گیرد هردو در حیرت می مانند که آیا می توانند به کسی که با او زندگی می کند اعتماد داشته باشند. یکی از آنها دروغ میگوید، و کسی وجود دارد که نمیخواهد تا آخر عمر با خوشحالی زندگی کنند. شاید همه زوج ها به هم دروغ های کوچک مصلحتی بگویند، ولی برای آدام و آملیا گفتن حقیقت بسیار خطرناک تر است. ده سال ازدواج. ده سال رمز و راز و سالگردی که هرگز فراموش نخواهند کرد.
ترجمه رو دوست نداشتم ولی چون داستان جذابی بود با مشقت و درحالی که نسخه انگلیسیش رو هم باز میکردم خوندم. پس درباره خود داستان نظر میذارم. خیلی باحال بود، با یه چرخش خوب اواخر داستان.
1
ترجمه بینهایت ضعیف و دم دستی است
گوگل ترنسلیت توانایی بالاتری در جمله بندی و انتخاب کلمات دارد...نسخه نشر نون رو مقایسه کنید متوجه خواهید شد