شاید اگر برخی از مطالب این پژوهش، که در پیش روی دارید، ضد نقد، تلقی شود، چندان بیراه نباشد؛ زیرا نقد رسمی در این سامان، همواره، نقدِ صاحب اثر بوده است و نه نقد اثر. از این رو آنچه باعث برکشیدن یا فروکشیدن اثر هنری میشود، اعتبار مؤلف در نزد نقاد است که خود مقولهای غیر ادبی است؛ به بیان دیگر اعتبار اثر ادبی در درجه دوم قرار دارد.
تاکنون بسیاری از آنچه به ادبیات شهرت یافته، چیزیی جز ضد ادبیات نبوده است که به دنبال آن، نقد مشهور، هم، ضد نقد است.
ما بر آنیم تا ضد ضد نقد، باشیم. بنابراین قیام رولان بارت، علیه نقد دانشگاهی، عملی به جا و به موقع بود. زیرا خود نقد، به نقادی نیاز داشت و نقدِ نقد بیش از هر زمان دیگر ضروری مینمود.
بسیاری از پژوهشگران ما که تاریخ نقد نوشتهاند و یا مطالبی را به عنوان تاریخ نقد در کتب نقد ادبی خود آوردهاند، بیشتر آن چیزی را به عنوان نقد، پذیرفتهاند که از سوی طرف دارانِ ضد ادبیات، در گذشته، نقد، تلقی شده است. این پژوهشگران به عنوان مورّخان نقد، در جستجوی خود نقد به عنوان پدیده مستقل تاریخی، نبودند، بلکه امری وابسته به جریانهای گذرای سیاسی غالب و فرمایشی را بدون سیر اندیشه و دیدگاه ایدئولوژیکی فلسفی، نقد دانسته، در باب آن سخن گفتهاند. مثلاً جنگ زرگری صائب تبریزی را در دربار، با شاعری دیگر، نقد دانستهاند؛ در حالی که اگر نقد وجود میداشت، صائب تبریزی سالها پس از حافظ شیرازی، بسیاری از اندیشههای او را بازگو نمیکرد.
جامعه دیکتاتورزده ما در روزگاران طولانی گذشته شاهد نقد و نقادی آزاد نبوده است. حتی نقدنویسان خود تاب سخن نقدآمیز را نداشتهاند.