ممکنه بخشی از دانشی که بدست میاریم بر اساس آموزن خطایی باشه که در طول عمرمون انجام دادیم. من هم از این قائده جدا نیستم. به همین خاطر در دقایق اولیه سخنراییهام به حضار میگم که خیلی رو حرفای من حساب نکنین! چون این مطالب تجربی هستن، و نمیشه روی درست و غلط بودنشون تأکید داشت.
طی یه سری آزمون و خطا دیدم که هزاران نفر از این مطالب و علوم استفاده کردن و نتایج خوبی گرفتن. پس به خودتون قول بدین بعد از خوندن این کتاب مطالبی که یاد گرفتین رو عملی کنین. این کتاب میتونه یه راه ارتباطی بین خواستار موفقیت بودن و خود موفقیت ایجاد کنه. شاید تعجب کنین ولی خواستار موفقیت بودن با بدست آوردن موفقیت خیلی فرق داره.
ممکنه پیش از این کتاب هم کتابای دیگهای خونده باشین ولی فایده ای نداشته جز اینکه آتش اشتیاق تون رو برای زمان محدودی روشن کنه. در این راستا یه سری قوانین هست که اجرای اون الزامیه. ما یه ضمیر ناخودآگاه داریم، چنانچه برنامهی مالی اولیه ما انگیزهای برای رسیدن به پیروزی نداشته باشه ما نمیتونیم علمی یاد بگیریم که زندگی مونو متحول کنه.
قوانینی که در ابتدای کتاب گفتم ایجاب میکنن که یه نفر ثروتمند و یه نفر فقیر باشه. در بخش اول کتاب چهار اصل بیان شده که تفکرات تون رو نسبت به پول تغییر میده و همین امر موجب تغییر عملکرد ما نیز می شه. تو بخش دوم ۱۷ راهکار بیان شده که میتونه پول رو به زندگی تون فرا بخونه همچنین میتونین تفاوت میان ذهن فردی پولدار و فقیر رو متوجه بشین.
منم وقتی ۲۰ ساله بودم برای رسیدن به هدفم خیلی خیلی تلاش کردم ولی به هیچ نتیجهای نرسیدم حتی وقتی یه کار خوب پیدا کردم همچین اتفاقی رخ نداد. یه روز به فکر فرو رفتم به ذهنیات و افکارم فکر کردم، من از اعماق وجودم دوست داشتم پولدار بشم ولی چرا این اتفاق نمیافتاد؟ اینو متوجه شدم که بخاطر اینکه از شکست میترسم نمیتونستم موفق باشم.
پدر من یه دوست خیلی موفق و مرفه داشت. اون راهنماییم کرد که باید چیکار کنم و چیکار نکنم. روزی که تصمیم گرفت بهم کمک کنه جمله ای گفت که همیشه یادم می مونه، اون بهم گفت که باید مثل آدمای پولدار فکر کنی. افراد پولدار به قوانین وفادارن. این جمله همیشه سرلوحهی کارم بود. پس تو اولین قدم به خودم قول دادم که برای موفقیت تلاش کنم.
بعد از اون هم به خودم قول دادم تا به این پیمان وفادار بمونم.
بعلاوه به خودم قول دادم که فقط و فقط روی کارم متمرکز بشم تا به ثروتی که آرزوشو دارم برسم. همیشه تلاش می کردم ولی جنس تلاش این دفعهام تلاشم مرغوبتر بود. قبلا وقتی اوضاع بر وقف مرادم نبود و کار سخت میشد راحت بی خیال همه چی میشدم.
این دفعه مصمم تر بودم سختیها رو تحمل کنم و تفکرات بد راجع به اهدافم رو از ذهنم بیرون کنم و مانع ورود دوبارهاشون بشم. شاید تعجب کنین ولی هر چیزی که تو ذهنتون حک بشه محقق میشه. این یعنی اینکه ذهن ما میتونه مانع موفقیتهای ما باشه به همین خاطر دست از افکار بیهوده برداشتم با همین کارا تونستم کارم رو گسترش بدم.
پس از اون مدرسهای به نام تاجرهای باهوش خیابانی تأسیس کردم. در این مدرسه آموزههای مخصوص تجارت رو تدریس میکردم. تو یکی از سخنرانیهام متوجه شدم اصول یکسان نمیتونه باعث موفقیت همهی افراد بشه. اونجا بود که متوجه شدم فقط یادگیری اصول صحیح به تنهایی کافی نیست بلکه باید از جعبهی ابزار مناسب هم استفاده بشه.
این موضوع تلنگری شد برای پدید آوردن ذهن میلیونر متمرکز. این موضوع بازی درونی بین پول و موفقیت بود که در واقع در اون، جعبه ی ابزار در نقش بازی درونی و ابزارها و اصول در نقش بازی خارجی قرار داشت که منجر به موفقیت درصد زیادی از افراد شد. این موضوع بهتون یاد میده تا این بازی بزرگ رو یاد بگیرید و بفهمید که برای ثروتمند شدن باید ثروتمندانه فکر کنین.
برای اینکه به موفقیت مالی برسین باید یه برنامه مالی هم داشته باشین. این برنامه شامل اصولی میشه که میتونین پول زیادی رو به زندگی تون بیارین.
سلام کتاب بسیار خوبیه ولی گوینده بسیار تند وبا استرس کتاب رو میخونه وحس خوبی نداره وازبس تند وباعجله میخونه مفهوم کتاب ابین میره کتاب رو باید اکمی شمرده بخونند تا همه قشر شنونده از شنیدنش لذت ببرند کلا اقای نجفی تو صداشون استرس هست ارامش نیست برخلاف اقای سلطان زاده من باشنیدن صدای ایشون غرق درکتاب میشم ولی باشنیدن صدای اقی نجفی ترجیح دادم بقیه کتاب رو گوش نکنم ببخشید بی پرده میگم چون نظرخواستید گفتملطفا از ایشون بخواید کمی ارامتر کتاب رو بخونن
2
گوینده خیلی سریع صحبت میکنه و هیجان کاذب میده ، انقد سریع صحبت میکنه که اجازه فکر کردن به جمله رو نمیده