استاد مطهری از جمله فیلسوفان بزرگی است که در حوزه تفکر فلسفی، هم به متافیزیک توجه داشت و هم به فلسفههای مضاف و همین امر موجب برتری او بر بسیاری از متفکران جهان اسلام است. تأملات عمیق فلسفی و ورود به حوزههای جدید فلسفی گویای آن است که مقام او در فلسفه از اکثر فیلسوفان چهارصد ساله اخیر بالاتر است.
هر چند مطهری از نظر مبانی فلسفی، صدرایی بود، اما چون فیلسوف بود، نه مقلد؛ لذا نقدهای بسیاری را بر برخی آرای ملاصدرا و تابعان وی مطرح کرده که در این اثر با نمونهای از آنها آشنا میشوید.
برخی بر این گماناند که فیلسوف نباید طرفدار هیچ یک از نظامهای فلسفی گذشته باشد؛ بلکه باید طرحی نو دراندازد، چرا که اگر بخواهد از یک نظام فلسفی خاص پیروی کند، هرگز حرف جدیدی برای گفتن نخواهد داشت. و این، گمان باطلی است.
مطهری، چون فلسفه صدرایی را از نظر عقلی پذیرفته و آن را مبنای تفکر فلسفی خود قرارداده بود، در عین حال ــ علیرغم تصور برخی از معاصران ــ معتقد نبود که فلسفه اسلامی با ملاصدرا به پایان رسیده است، همان گونه که فلسفه غرب با هگل به پایان رسید. برای او فلسفه هیچگاه پایانپذیر نیست. آراء و اندیشههای فلسفی او نیز نشانگر این واقعیت است که نه تنها فلسفه اسلامی به پایان نرسیده، بلکه با بهرهبرداری از اندیشههای گذشتگان میتوان مطالب جدیدی ارائه داد.