ژوکر کلاه درازش را به احترام عدد سی و پنج بر میدارد و تعظیم میکند. همه به مرد چاق نگاه میکنند. مرد که حالا مرکز توجه است معذب کلاه شاپواَش را برمیدارد و در دست میگیرد. ژوکر میخندد و گوی را بالا میاندازد. مرد چاق ناخودآگاه به پرتاب شدن گوی ریَکشن مختصری نشان میدهد. سگ از جا میپرد و گوی را در هوا میگیرد. دلقک کوتوله به سمت مرد چاق میآید. شیپور نافُرمی میزند و اطراف او برف شادی میزند و رقص مسخرهای میکند. مرد چاق به وضوح معذب و خجالتزده است و عرق پیشانیش را براق کرده. سگ به سرعت به سمت او میدود و گوی را با دهان به سمتش میگیرد. مرد چاق با احتیاط گوی را میگیرد. دوباره همان موسیقی قبلی نواخته میشود و ژوکر با طنازی گردونه را میچرخاند. دوباره هیاهوی تماشاگران فضا را پر میکند. ژوکر عدد بعدی را از گردانه بیرون میکشد. تماشاگران عربده میزنند و عدد میگویند. ژوکر عدد بیست و یک را اعلام میکند. پسر جوانی که بخشی از خالکوبیِ روی گردنش پیداست با موهای مد روز و لباسهای گشاد اسپرت با رنگهای زرد و سبز ارتشی که هدفون بزرگی دور گردنش است، ناگهان پاکت پاپ کورنی را که در دست دارد به هوا میاندازد و نعرۀ شادی میزند. دانههای پاپ کورن مثل برف پائین میریزد و پخش و پلا میشود...