رابرت کاپا به خودش مأموریت داده بود تا از دوزخی که انسان برای خودش درست کرده عکس بگیرد؛ از جنگ. او دلسوز تمام قربانیان جنگ بود و عکسهایش جاودانههایی شدند نه تنها از لحظات سرنوشتساز بلکه از تجربیات دشوار فردی.
او در این کتاب دربارۀ تجربهاش از روز حمله مینویسد:
زندگی خبرنگار جنگ کف دست خودش است؛ مثل قماربازی که میتواند پولش را روی این اسب و آن اسب شرطبندی کند یا در لحظهی آخر، آن را توی جیبش بگذارد و منصرف شود.
زندگی رابرت کاپا جلوهای از غلبه بر سختیها، مواجهه با کشمکشها، و برنده شدن در قمار است؛ به جز قمار آخر که در هندوچین پا روی مین گذاشت و نقشش به عنوان شاهد پایان یافت.