ذرهبینی دست تاپنس داد. تاپنس عکس را با دقت از پشت ذرهبین بررسی کرد. با قدری تخیل میشد خراش روی فیلم عکاسی را شبیه یک موجود کوچک بالدار تصور کرد که نشسته روی بخاری.
تاپنس فریاد زد:
ــ وای! بال هم دارد. چقدر جالب. یک فرشته واقعی آن هم در آپارتمان ما. باید در این مورد برای کانن دویل(۱) نامه بنویسم(۲)؟ تامی، به نظرت آرزوهایمان را برآورده میکند؟
ــ بعدا معلوم میشود. تمام بعدازظهر را از ته دلت آرزو میکردی که اتفاقی بیفتد.
همان لحظه در باز شد و پسر جوان قدبلندی حدودا پانزدهساله که معلوم نبود دربان است یا پیشخدمت، با رفتاری اشرافی پرسید:
ــ مادام، خانهاید؟ مثل اینکه زنگ در خانه را میزنند.
تاپنس با اشاره جواب مثبت داد و آلبرت رفت. بعد آهی کشید و گفت:
ــ کاش آلبرت نمیرفت سینما. الآن ادای یکی از خدمتکارهای لانگ آیلند را درمیآورد. خدا را شکر بهش گفتم حق ندارد از مردم کارت ویزیت بگیرد و داخل یک سینی برای من بیاورد.
در دوباره باز شد و آلبرت اعلام کرد:
ــ آقای کارتر
طوری گفت انگار که این اسم یک عنوان اشرافی است.
تامی با تعجب زیر لب گفت:
ــ رئیس.
تاپنس با خوشحالی و هیجان از جا پرید و به مرد قدبلند مو خاکستری که نگاهی نافذ و لبخندی بیحال داشت خوشامد گفت:
ــ آقای کارتر، خوشحالم که میبینمتان.
ــ چه خوب، آقای تامی. بگو ببینم اوضاع در کل چطور است؟
کتاب چند داستان کوتاه در مورد تامی و تاپنس هست
تامی و تاپنس زوج جوونی هستن که تو چندتا از داستان های کریستی نقش اول رو دارن
برعکس پوآرو و خانم مارپل این دوتا ادم معمولی هستن و با سعی و تلاش مسائل رو حل میکنن
همین کتاب به اسم ماجراهای تامی و تاپنس تو فیدیبو هست
دوباره نخرید
5
تو بخش "درباره کتاب"غیر از متن کتاب حتما توضیح مختصری درباره موضوع کتاب بدید فیدیبوی عزیز!اینکه چند دیالوگ از کتاب رو میگذارید خیلی کمک کننده نیست!
5
من نسخه ی چاپی این کتاب رو خوندم.
کتاب خیلی قشنگیه که درباره ی یه زن و شوهر جوون هست که می خوان گارآگاه بشن.خیلی کتاب خوبیه حتمی بخونید
3
به پای بقیه داستانای تامی و توپنس نمیرسه، هیجانش کمه