ز بهر آنکه بسوزم به داغ هجرانت
کسی نکرد ز عزم سفر پشیمانت
ز جور چرخ ترا مشکلی نیاید پیش
از آن بلایی سفر مینماید آسانت
مرو به خاطر جمع و ز ره مشو ایمن
مباد [آنکه] حوادث کند پریشانت
ز ابر لطف فلک سایه بر سرت انداخت
که پرتوی نبرد خود ز ماه تابانت
تو در میان رقیبان و من تن تنها
برون چگونه برم از میان ایشانت
ز رفتن تو زدم چاکها گریبان را
نمیرسد چه کنم دست من به دامانت
به هر کجا که روی، نرگسی رود از پی
غلام تست کند خدمت از دل و جانت