تجربه نکردهام. نمیدانم یادم میآید که همیشه وقتی گفتهام نمیدانم، احساس خوشایندی داشتهام. اعتراف، سبکی میآورد. نه از آن نوع که مایه تمسخر است. از آن نوع که بیشتر به خودت نزدیک میشوی. در چنین حالی است که حرکت / اوج گرفتن شکل میگیرد. سنگینی همراه با سبکی همان حالی است که هنگام باز و بسته شدن پلکها دست میدهد. لحظه میانی (باز و بسته شدن) لحظهیی است که دوست دارم نامش را لحظه هستن بگذارم. نوعی کشف و شهود هم هست. گویی وقتی چشمها بسته میشود به عالم نادیدهها میروی که تنها تجربهیی که از آن داری نوعی خواب دیدن است. وقتی که باز میشود پا به عرصه هستی میگذاری. اما لحظهیی که آنرا هستن خطاب میکنم ـ در حقیقت ـ همان لحظه کشف و شهود است. عالم ندیده و دیده در یک لحظه پیوند میخورند. سبکی حاصل همین لحظه است...