در این کتاب که در پیچیدگی عبارات گاه شبیه تاریخ وصاف و دُرّه نادره میباشد، گاه به کلمات و تعبیرات عامیانه برمیخوریم: «آقا سنبل جانت را بنازم!» ( ۳۸۰ ) یا: «هی کاکا، بنگ به دماغت رسیده؟» ( ۳۸۷ ). و نیز با اسامی الواط و اوباش و طبقات پایین شهری در عصر صفوی آشنا میشویم: «بابا شعیب تون تاب، بابا کلاغ کوت کش، نظر دوک تراش، بابا سبز علی سیروپز، بابا شمال شاطر، بابا جانی حقهباز، استاد سمندر آهکپز» ( ۳۶۵ ) بعضی از آداب و رسوم عامیانه، و همچنین طرز زندگی مردم از معالجه و مداوا و حمام و سلمانی و خرید و فروش و مسافرت و به شکایت رفتن و غوغای عوام و بگومگوهای زنان و کلکبازیهای بازاریان و ماجراهای خانوادگی... همه در این کتاب بازتاب خود را یافته است و نویسنده همچون یک حکیم دردشناس با خرافات و مفاسد به جنگ برخاسته و خرد و احساس و عاطفه را در این پیکار به یاری گرفته است. میرزا برخوردار فراهی نویسندهای است که به فرهنگ ایران بزرگ تعلق دارد و او را در هند و پاکستان و افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان و قفقاز و ترکیه از آن خود میدانند و خودی میشمارند. در این کتاب، نسل معاصر با نمونههایی از گزیده و ویراسته داستانهای میرزا برخوردار آشنا میشود.