آشفتهزنی در چنبره «چهها» و «چراها». در جستوجوی یافتن خود و جایگاه دیگران در زندگی خود و گشودن راهی به بیرون از تنگنای نفسگیرِ «چه کنمها». یکبند در اندیشه اینکه وفاداری، بیوفایی، پیمان و پیمانشکنی چیست و اینکه آیا پیمانِ نوشته و دیده برترست از پیمانی نانوشته و نادیده؟ و نیز اینکه چگونه میتوان در میان دیگران زیست و بااینهمه سنگینیای از همزیستیاشان بر سینه ندید و آزاد بود؟ آیا روزنی در این سیاهی هست؟ ایبسن در بانوی دریایی زنوشوهری را به نمایش میگذارد که توان آن را مییابند که بر گذشته پیروز شوند و زندگی تازهای را پیش گیرند. اِللیدا زنِ چهره اصلیِ نمایشنامه سرنوشت دیگری از پیشینیان خود پیدا میکند، چرا که ایبسن خواسته از دریچه تازهای به این پرسمانِ زندگی نگاه کند و ببیند آیا میتوان به شیوه دیگری گره از آن گشود. او اینجا با خود میاندیشد شاید آدمی تنها باید دلِ آن را داشته باشد که چشم در چشم گذشته خود نگاه کند و به روشنی و آگاهانه میان گذشته و اکنون برگزیند، آن هم «آزادانه و مسئولانه». از نمایشنامههای ایبسن، عروسکخانه بیشترین همانندی را با بانوی دریایی دارد. زناشوییِ نورا از هم پاشید، چرا که «آن چیزِ شگفتانگیز» روی نداد: هِلمر پاسخگوی خواستهای نورا و نیازهای زمانه نبود. اِللیدا ماندن نزد همسرش را برمیگزیند، چرا که «آن چیزِ شگفتانگیز» روی میدهد: پزشک وانگِل میپذیرد خوشبختیاش را به پای همسرش بیفشاند.