- بخشی از کتاب:
آقایان، وقتی به خواستگاری میروید، حتماً کفش تنگ بپوشید. اگر به دیدن پدرزن یا مادرزن احتمالیتان میروید، باید کفشی بپوشید که چند نمره کوچکتر از اندازهی پاتان باشد. خلاصه، اگر کفش تنگ بپوشید، میتوانید اطمینان کنید که با دختر دلخواهتان ازدواج خواهید کرد و اگر هم دختر دوستتان نداشته باشد، پدر و مادرش زورکی بهتان میدهند.
من این حقیقت را سالها پیش دریافتم.
«نجدت» دل در گرو عشق دختری گذاشته بود. شب و روزش با خیال او میگذشت. همهی دوستان سر به سرش میگذاشتند. آخرش یک روز ضمن صحبت، من بهش گفتم:
ـ دختره دوستت داره؟
گفت: خیلی هم دوس داره.
ـ پس بگیرش.
ـ مگه سادهس، رفیق؟ تو تموم استانبول کسی رو ندارم. پدر و مادرم در «ارض روم» هستند. اینجا تنهای تنهام. کی بره پیش پدر و مادرش خواستگاری؟
ـ ای بابا، اون دوره زمونه دیگه گذشت. خودت برو پیش پدرش، رک و راس بگو: ما دوتایی همدیگرو دوس داریم. اگه لطف کنین و اجازه بدین، با هم زن و شوهر میشیم.
ـ هنوز منو نشناختهی؟ من نمیتونم دو کلمه حرف سرهمبندی کنم و بگم. همهش مِنمِن میکنم. اگه هم پدرش بخواد که دخترشو بِم بده. وقتی حرف زدنمو دید. پشیون میشه. اگر مث تو شیرینزبون و خوشصحبت بودم، زودی میرفتم و خواستگاری میکردم. حیف که دست خودم نیس.