داستانها سرزندهاند و گیرا. شخصیتها، فضاسازیها و کشمکشها را نمیتوان ندید، نچشید و بو نکرد. لزلی نکا آریما نویسندۀ جوانی است که اگر اتفاق خاصی نیفتد از او در آینده بیشتر خواهیم خواند و شنید. داستانهای این مجموعه تنوع و گستردگی بسیاری دارند: از رئالیسم گرفته تا رئالیسم جادویی و آخرالزمانی و افسانه.
این تنوع در زاویۀ دید و نوع روایت هم مشهود است: در داستانهای وحشی، داستانهای جنگ، فرصتهای دوباره و رستگاری، راوی درونرویداد و خودگوست (اولشخص)؛ از سوی دیگر، در داستانهای آینده بهنظر روشن است، روشنایی، چه کسی در خانه به پیشوازت میآید، دختران بوچی، سقوط از بلندای آسمان، آتشفشان چیست و گلوری، راوی از نوع برونرویداد (سومشخص) است و راوی داستان بادآورده دومشخص است و خواننده را مخاطب قرار میدهد و جالبتر اینکه تمامی این انتخابها هوشمندانه و بهجا بودهاند.
در عین تنوع، یکدستی چشمگیری در این مجموعه وجود دارد: نقش زن در تمامی داستانها برجسته شده است. تمامی داستانها بین نیجریه و آمریکا در رفتوآمدند و فرقی نمیکند در کدامیک بمانند، مضمون مشترک است: زنان و دختران و دغدغهها و چالشهایشان، نیجریه و هر آنچه به آن مربوط است، مهاجرت و تأثیرات عمیقش، شکاف بین نسلها و رابطۀ پرتنش والدین با فرزندانشان، بهویژه مادرها و دختران که تکتک داستانها یا حول رابطۀ آنها میگردند یا در پسزمینۀ داستان حضور دارند و نیز فقر و طبقۀ اجتماعی و تأثیر آن در ناکامی افراد. به قدری این یکدستی مشهود است که میتوان هر داستان را جزئی از یک کل و قطعهای از یک جورچین برشمرد و این مجموعه را در حکم یک کل واحد خواند و لذت برد.
ردپای فمینیسم در جایجای این مجموعه به چشم میخورد: تمامی داستانها زنمحور هستند یا زنان و مشکلاتشان در آنها برجسته شدهاند.
در داستان دختران بوچی، بوچی زنی است که شوهرش را در تصادفی مسخره، قابل پیشگیری و احمقانه از دست میدهد و حالا او مانده است و دو دختر قدونیمقدش که باید برای بزرگ کردنشان در خانۀ خواهرش پرشس و شوهر خواهرش دیکسون کلفتی کند: پرشس وقتی شرایط را بر زبان میآورد: بپز، بشور، کارهای خانه را مدیریت کن، حتی نمیتوانست به چشمان بوچی نگاه کند و بعد اضافه کرد که این شرایط را دیکسون گذاشته، انگار که این حرف از سنگینی رفتارش کم میکرد.
در هر چهار داستانِ وحشی، روشنایی، گلوری و داستانهای جنگ، شخصیتهای مرکزی دخترانی هستند که باید مطیع و فرمانبردار شوند و دست از سر ناسازگاری بردارند. همگی تحت فشار قرار دارند تا خارج از چهارچوبی که جامعه برای دختران در نظر گرفته رفتار نکنند. عنوان داستان وحشی به بهترین شکل ممکن گویای این موضوع است؛ دختری وحشی که باید رام شود و دست از کارهای احمقانه بردارد.
’در چهارده سالگی دختر برای خودش خانمی شده بود؛ با این وجود همچنان دختر بود و مادر تلاش میکرد او را برای دنیا آماده کند. عزیزم انقدر با صدای بلند نخند. چطوریه که من از این سر دنیا تو آمریکا صدای ملچملوچ تو رو میشنوم؟ منظورت چیه که بابا برات صبحونه درست میکنه، تو دیگه انقدر بزرگ شدی که خودت غذا درست کنی. فاصلۀ مادر و دختر آنقدر زیاد شد که دختر دیگر از حرف زدن با او لذتی نمیبرد و دیدن او از سر اجبار بود و حکم انجام کارهای روزمره را داشت.‘
آنچه خواندید بخشی از داستان وحشی نبود، بلکه تکهای از داستان روشنایی بود که در آن مادر خانواده که خود، هم زن است و هم در آمریکا مشغول گذراندن تحصیلات عالیه است، این جملات را بر زبان میآورد و در تلاش است تا دخترش را برای دنیا آماده کند.
داستانها بهخوبی پردازش و پخته شدهاند، در اکثر داستانها، صحنۀ آغازین حکم تصویری مینیاتوری و پرداختشده از کل داستان را دارد. نمونۀ زیر اولین بخش از داستان فرصتهای دوباره است که پیوندی ناگسستنی با سایر بخشهای داستان دارد:
’برای لحظهای ندیده بگیرید که دو سال بعد از فارغالتحصیلی ارشدم، به اندازۀ کافی بزرگ شدهام که تختم را خودم بخرم و نباید از پدرم بخواهم که در خرید تشک کمکم کند، تا اینکه سروکلهاش با مادرم پیدا میشود و مادرم که انگار از عکسی پا بیرون گذاشته است، سعی میکند دل فروشنده را به دست بیاورد؛ کاری که هیچوقت هنری در آن نداشته است، اما این بار جواب میدهد و فروشنده بیست درصد تخفیف میدهد. برای لحظهای ندیده بگیرید که مادرم لباسی را میپوشد که هجده سال است ندیدهام، از زمانی که در نیجریه بودیم؛ هنگامی که خواهر کوچکترم را حامله بود، هرچند هنوز شکمش بالا نیامده بود، از پلههای سیمانی خانه افتاد و از پایین لباس تا کنار رانش جر خورد. ندیده بگیرید که از این تخت به آن تخت میپرد و طوری خودش را روی تشکها پرت میکند که انگار سالهاست روی تشکی نخوابیده و فروشنده اینطرف و آنطرف دنبالش میرود. همۀ اینها را ندیده بگیرید چرا که مادرم هشت سال است که مرده.‘
در ترجمۀ این مجموعه تلاش شده است واحد ترجمۀ متن در نظر گرفته شود و روح اثر منتقل شود، نه تکتک کلمات و جملات و همانگونه که خوانندۀ انگلیسیزبان از خواندن داستانها لذت میبرد، خوانندۀ فارسیزبان نیز از خواندن داستانها به زبان فارسی محظوظ شود. از طرف دیگر، تلاش نویسنده برای برجسته کردن فرهنگ نیجریایی در ترجمه نیز لحاظ شده است و هر کجا که کلمه یا مفهومی با این منظور به کار رفته، در ترجمۀ فارسی نیز، تا حد امکان، گنجانده شده است.
در برخی موارد، واژهها و اصطلاحاتی که در لهجهها و مناطقی از کشورمان رایجاند اما همهگیر نیستند یا کلماتی که رو به فراموشیاند به کار گرفته شدهاند تا بیشتر به چشممان بیایند و از آنها استفاده کنیم، واژهها و اصطلاحاتی مانند: رومالی کردن، پاچهپاره، چِلِسمه، جَلدی، کاردیده و...