بیش از دو سال است که روی طرح پنجره کار میکنم و سرتاسر شهر را دوربینبهدست بههمراه دفتر طراحیام زیرورو کردهام؛ پنجرههای کلیسا، پنجرههای انعکاسی، ساحلهای بوستون، پنجرههای بزرگ، کوچک، قدیمی، شکسته، چهارچوبهای فلزی یا چوبی، از بیرون یا از پشت پنجرهها. همه را رصد کردهام. مخصوصاً آن پنجرههایی را خیلی دوست دارم که صاحبخانه در غروب زمستان، پیش از اینکه متوجه تاریکی هوا شود پردهاش را بکشد.
تابلوی پیادهرو را هم کنار تابلوی برج میآویزم. حالا تعدادشان رُند شد؛ دوازده تا. یعنی این تعداد مناسب است؟ اگر تعدادشان خیلی زیاد باشد، دیگر زیباییشان به چشم نمیآید. اگر هم کم باشد، نمیتواند به هنر من - چه مفهومی و چه سبکی - پی ببرد. انتخاب چه کار دشواری است! برای همین است که همیشه بازدید از آتلیه اعصابم را خُرد میکند.
اوایل کتاب پاورقی ها کامل و جامع در مورد اسامی توضیح میدادند. در ادامه این اتفاق خوب متوقف شد و اسامی زیادی بدون توضیح در متن دیده میشد. کتاب خوبی بذای سرگرمی ست.
4
کتاب خیلی خوبی بود. چند روز در حال و هوای نقاشی زندگی کردم