کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان داستان تلخ ِ تبعیدی شش ساله است. بهروز بوچانی در این کتاب داستانِ پررنج سفر و تبعیدش به جزیزه گینه نو را بازگو میکند. او نیز به مانند بسیاری دیگر از انسانها روزی تصمیم به مهاجرت به امید داشتن زندگی و آیندهای بهتر میگیرد. تصمیمی که انجام آن سخت و دشوار است و روند اتفاقات پیش روی او همهچیز را سختتر نیز میکند.
بهروز که تصمیم گرفته به استرالیا مهاجرت -غیرقانونی- کند توسط گارد نیروی دریایی استرالیا دستگیر و به جزیره مانوس در گینه نو تبعید میشود. جزیره مانوس نام جزیرهای است که متعلق به پاپوآگینه نو است، اما دولت استرالیا طی تصمیماتی در خصوص پذیرش پناهجویان به این کشور، از سال ۲۰۱۳ این جزیره را تبدیل به بازداشتگاه و تبعیدگاه پناهجویانی کرده که قصد رسیدن به استرالیا از طریق دریا را داشتهاند.
بر اساس گزارشهای سازمانهای حقوق بشری این جزیره دارای شرایط بسیار سخت و غیرقابل تحمل برای پناهجویان بوده و شرایط نگهداری از آنان بسیار بیرحمانه و غیرانسانی توصیف شده است.
بهروز بوچانی نزدیک به شش سال از عمر خود را در این جزیره و زیر آزار و شکنجه همزمان ماموران و بومیان گذارند. اما با توجه به سوابق روزنامهنگاری و علاقهاش به نوشتن، شروع به نوشتن رمانی کرد که بعدها به عنوان یکی از اسناد ِ شکنجهها و رفتار ضد حقوق بشر دولت استرالیا شناخته میشود. بوچانی در روزهای تلخ تبعیدش، به یادداشت وقایع و اتفاقاتی که در جزیره مانوس میافتاد همت گماشت و تمام خاطرات و نوشتههایش را از طریق یک تلفن همراه قدیمی و اپلیکیشن واتساپ به دوستش امید توفقیقیان ارسال میکرد.
این مجموعه خاطرات و مشاهدات در سال ۲۰۱۸ توسط امید توفقیقیان به زبان انگلیسی ترجمه و در قالب کتابی به نام (No Friend But the Mountains: Writing from Manus Prison) منتشر شد. انتشار این کتاب سر و صدای رسانهای بسیاری برپا کرد و نام بوچانی را بر سر زبانها انداخت. او با انتشار این کتاب موفق شد جایزه ملی زندگی نامه استرالیا را در سال ۲۰۱۹ از آن خود کند.
داستان کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان
همانطور که گفتیم ماجرای این کتاب به سالهای تبعید بهروز بوچانی به جزیره مانوس اختصاص دارد. او در یادداشتهای روزانه خود از آغاز سفر سخت و پرمخاطرهاش تا دستگیری توسط ماموران استرالیایی و تبعید به جزیره و البته روزهای زندگی در آنجا را شرح داده است. این کتاب از روایتی گزارشگونه و پر از جزئیات برخوردار است و نثر بوچانی، نثری واقعگرایانه است. او سعی کرده بر اساس تجربیات روزنامهنگاریاش بیشتر به شرح وقایع و اتفاقات بپردازد تا اینکه درگیر وصف احساسات و عوالم شخصی شود.
یکی از ویژگیهای این کتاب این است که شخصیتهای آن نامی ندارند. نویسنده سعی کرده با این تکنیک بار معنایی را به سمت روابط انسانی و شرح رنجهای موجود در اردوگاه ببرد.
هدف بهروز بوچانی از نوشتن این کتاب، آشکارسازی اقدامات و رفتار وحشیانه ماموارن تبعیدگاه مانوس است. چیزی که خود اذعان کرده : «هیچکس نمیبایست احساس میکرد که کرامت انسانی دارد!»
سیستمی که این زندان توسط آن اداره میشده، سیستمی بسیار تحقیرکننده و آزاردهنده است. بوچانی ضمن نقد این سیستم که در آن هویت انسانی بیمعنا شده، به نقد رفتار دیگر تبعیدیان و زندانیان آنجا نیز میپردازد. اما همه رفتارهای آنها را ناشی از همین سیستم میداند.
داستان هیچ دوستی جز کوهستان از جایی آغاز میشود که بوچانی همراه چند همسفر دیگرش، سوار بر قایقی اندونزی را ترک کرده است. او در این بخش شرح کوتاهی درباره چندماه آوارگی و گرسنگیاش در جاکارتا نیز میگوید و توضیحاتی نیز درباره دیگر همسفرانش میدهد، اما مخاطب را با دلیل سفر و نحوه ارتباطش با قاچاقچیها آشنا نمیکند. او خواننده را سوار بر قایقاش کرده و شبی سیاه و تاریک را در اقیانوس روایت میکند که قایق سوراخ شده و لاجرم همه مسافران به دل دریا میافتند و در مواجهه با مرگی غریبالوقوع توسط قایقهای ماهیگیری نجات داده میشوند.
کتاب در ادامه به سراغ زمانی میرود که بوچانی با اینکه همه داراییاش را ازدست داده باردیگر سوار برامواج به سوی استرالیا میرود، با اینکه اینبار موفق میشود پایش را در خاک استرالیا بگذارد اما توسط ماموران به جزیره استوایی مانوس تبعید شده و شش سال را در این جزیره میماند. پایان این شش سال زمانی است که رمان هیچ دوستی جز کوهستان شهرتی جهانی پیدا کرده و او موفق به دریافت مهمترین جایزه ادبی استرالیا شده اما امکان دریافت جایزه را پیدا نکرده و نمیتواند از جزیره بیرون بیاید.
سراسر این کتاب شرح روزها و شبهای پررنج او و دیگر پناهجویان در این به اصطلاح پناهگاه است و انواع مخاطرات و ناملایماتی که به صورت روزمره با آنها دست و پنجه نرم میکند؛ از تحمل گرمای بیش از حد جزیره گرفته تا رفتار خشن ماموران، خطر مالاریا و دیگر بیماریهای واگیردار، تفاوتهای فرهنگی فاحش میان زندانیان، کمبود آب و وسایل بهداشتی، نبود وسایل ارتباط جمعی، ازدحام بیش از حد جمعیت حاضر در جزیره و همه آنچه که میتوان در کلمه رنج خلاصه کرد.
تلاش بوچانی در به تصویر کشیدن این فضا و همچنین تجربه عجیب و جالبش برای ارائه این اثر آن هم از طریق پیام رسان واتساپ نشان از استعداد ذاتی و دغدغه فردیاش برای نوشتن دارد. همین باعث میشود که هیچ دوستی به جز کوهستان به عنوان اثری ماندگار و بسیار تاثیرگذار در میان خوانندگان شمرده شود.
برای درک بهتر آنچه از نثر توصیفی بوچانی گفتیم بخشهای آغازین مواجهه او با مانوس را در کتاب میخوانیم:
«زمین آن زندان ناامید کننده ترکیبی بود از آهک و خاک و شنهای ریز سفیدیب که مرتب به پای آدم میچسبیدند، مخصوصا با آن دمپاییهای لاانگشتی پلاستیکی. در سرتاسر کمپ جویهای فاضلاب آشپزخانه و دستشوییها جاری بودند و معجونی از کثافت گندیده به خورد گیاهات استوایی میدادند تا اطراف آن جویها از دو برابر قدِ طبیعیشان هم بلندتر شود. بوی لجن سفره رنگینی ترتیب داده بود برای پشههای ریز و درشتی که در آسمان کوتاه آن جویهای مرتب در حال گردش بودند. اینجا دیگر کجا بود و این دیگر چه زندانی بود؟»
اما توصیف تنها ویژگی مهم هیچ دوستی به جز کوهستان نیست، بوچانی خیلی از جاها با قدرت کلمات گزارش شخصیاش را از فضای موجود ارائه میدهد و ذهن مخاطب را درگیر قضاوتهای اخلاقی، انسانی میکند، جایی که دیگر نمیتوان کلمات را نادیده گرفت.
«آنجا جنگل آدمهایی بود که به گونهای عجیب دستهدسته شده بودند. سادهترین راه برای کسب این هویتِ پوچ شکل دادن یک گروه بود، اینکه خودت را به کسان دیگری که حدس میزنی هویتِ اشتراکاتی با تو دارند گره بزنی، به آدمهایی که در این دستاورد با تو شریک خواهند بود. انگیزه یک چیز بود: فرار از خلاء و وحشتی که قدرت این را داشت تا هر کسی را خرد کند و به زیر بکشد. همیشه وابسته بودن به یک گروه یا یک هویت جمعی سرپوشی بر تنهایی انسان است، راهی میانبر برای فرار از آن.»
One Response
سلام ، کاش نمونه نثر بیشتری قرار میدادید ، ولی همین کوتاه نوشتههایی هم که گذاشتید ، نشان از ذهن خلاق و روانکاو نویسنده دارد . سپاس از نقد مختصری که بر کتاب داشتید .