اعترافات متیو پری

همه اعترافات متیو پری: رازهایی که در کتابش خواهید خواند!

مرگ تراژیک و نابهنگام متیو پری –Matthew Langford Perry- بازیگر محبوب سریال فرندز که همه او را به نام چندلر می‌شناختند، موجی از شوک و اندوه را برای همه جهان در پی داشت. 

جهان از خنده‌های کسی خالی شده بود که همراه با او میلیون‌ها نفر دیگر نیز خندیده بودند.

۲۸ اکتبر ۲۰۲۳ روز تلخی برای تمام عاشقان سریال فرندز بود، آن‌ها به یکباره با خبر فوت ناگهانی چندلر عزیز مواجه شده بودند، خبری که به سرعت به سرتیتر تمام خبرگزاری‌ها و شبکه‌های اجتماعی بدل شد و طرفداران میلیونی‌ این سریل با استفاده از هشتگ‌های #MatthewPerry و #ChandlerBing، غم و اندوهشان را با همدیگر به اشتراک گذاشتند.

سریال فرندز به عنوان یکی از محبوب‌ترین – شاید محبوب‌ترین- سریال سیت کام در قرن اخیر، طرفدارانی میلیونی از سراسر دنیا دارد و بسیاری از مردمان کره زمین با بازیگران و شخصیت‌های آن احساس نزدیکی و همذات‌پنداری عمیقی دارند. 

در میان شش شخصیت سریال فرندز، چندلر بینگ (با بازی متیو‌پری)، دارای ویژگی‌های منحصر بفردی است که او را به طور کلی از بقیه شخصیت‌ها جدا می‌کند. اکثر لحظه‌های طنز این سریال به خاطر طنازی‌ها و شوخی‌های خاص کلامی متیو است، اما او در عین‌حال جدی‌ترین شخصیت سریال نیز هست. 

متیو پری همچون مرگش زندگی تراژیکی هم داشت، اعتیاد او به الکل و مواد مخدر و بیماری‌اش کم‌کم او را افسرده‌ و گوشه‌گیر کرد و او در مصاحبه‌هایش به دوران‌های سخت بازپروری و تلاشش برای بهبود اشاره کرده بود. 

اما آنچه در این نوشته می‌خوانید زندگی‌نامه متیو پری نیست، تلاشی است برای کشف جهانِ زیسته او از میان کلماتی که خوش نوشته است.

عکس‌های دیده نشده سریال فرندز

کتاب فرندز؛ زندگی و خاطرات متیو پری

نوامبر ۲۰۲۲ بود که انتشار کتاب    نوشته متیو پری، جنجال بسیاری در جهان برپا کرد. همانطور که انتظار می‌رفت، این خودزندگی‌نامه -اتوبیوگرافی- متیو که سراسر اعترافات و حرف‌هایش ناگفته‌اش بود در مدت بسیار کوتاهی تبدیل به پرفروش‌ترین کتاب در آمازون، نیویورک تایمز و.. شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از کتاب فرندز، نوشته متیو پری است که در آن به موضوعاتی چون زندگی، اعتیاد، بیماری و مرگ پرداخته است.

شروع طوفانی و باورنکردنی کتاب فرندز

سلام، من متیو هستم، البته احتمالا مرا به اسم دیگری می‌شناسید. دوستانم متی صدایم می‌کنند و نباید الان زنده باشم!

اگر خواستید می‌توانید فکر کنید این نوشته‌ها پیامی از آن دنیاست، آن دنیای من.

کتاب متیو پری با این جملات کوبنده و طوفانی شروع می‌شود که گویی حاکی از شهودی است که او از مرگ زودهنگام خویشتن داشته است.

اعترافات چهل و نه سالگی متیو پری درباره اعتیاد

آن موقع در کالیفرنیای جنوبی در یک مرکز بازپروری زندگی می‌کردم. چیز عجیبی نبود، نصف عمرم را توی انواع و اقسام مراکز درمانی یا بازپروری زندگی کرده‌ام. که خب در بیست و چهارسالگی اشکالی ندارد، اما وقتی چهل و دو سالت باشد چندان هم جالب نیست. آن موقع چهل و نه سالم بود و کماکان سعی می‌کردم این بختک را از زندگی‌ام دور کنم. 

تا آن موقع، دیگر بیشتر از همه مربی‌ها و اکثر پزشکانی که توی این مراکز دیده بودم درباره اعتیاد به موادمخدر و الکل اطلاعات داشتم. متاسفانه، این‌گونه خودشناسی مفت هم نمی‌ارزد. 

اگر بلیت طلایی رهایی از اعتیاد به تلاش زیاد و اطلاعات کسب شده ربطی داشت، این هیولا چیزی نبود جز خاطره‌ای محو و ناخوشایند. صرفا برای زنده ماندن خودم را به بیماری حرفه‌ای تبدیل کرده بودم. بگذار بزک دوزکش نکنم در چهل و نه سالگی هنوز از تنها ماندن می‌ترسیدم.

یادداشت‌های بیماری متیو پری

هیچ کس فکر نمی‌کند قرار است اتفاق بدی برایش بیفتد. تا وقتی آن اتفاق می‌افتد و هیچ‌کس از روده سوراخ، نومونی اسپیراسیون و دستگاه EMCO جان سالم به در نمی‌برد. تا وقتی یک نفر حان به در نمی‌برد. 

من.این نوشته‌ها را از خانه‌ای اجاره‌ای مشرف به اقیانوس آرام می‌نویسم…

مدام این حقیقت انکار ناپذیر به ذهنم خطور می‌کند: من زنده‌ام.

با توجه به تمام اتفاقاتی که پست سر گذاشتم، این دو کلمه شگفت‌انگیزتر از حد تصور است؛ از نطر من این کلمات، خاصیتی عجیب و درخشان دارند، مثل سنگ‌هایی که آدم از سیاره‌ای دور با خودش یادگاری آورده باشد. 

هیچ‌کس باورش نمی‌شود. خیلی عجیب است زندگی در دنیایی که اگر بمیری، مردم جا می‌خورند اما کسی تعجب نمی‌کند!

این دو کلمه -من زنده‌ام- بیشتر از هر چیز مرا سرشاز از حس قدرشناسی می‌کند. 

رابطه متیو، آدم‌ها و الکل

نمی‌دانم از آدمها خوشم می‌آید یا نه. آدم‌ها نیازهایی دارند، دروغ می‌گویند، خیانت می‌کنند، دزدی می‌کنند، یا از همه این‌ها بدتر:

می‌خواهند درباره خودشان حرف بزنند. 

الکل بهترین دوستم بود، مثل سگی زبان‌بسته کنار پایم می‌نشست، سرش را بلند می‌کرد، نگاهم می‌کرد و همیشه آماده بود به پیاده‌روی برویم. 

دردهای زیادی را از بین می‌برد، از جمله این حقیقت را که در تنهایی احساس تنهایی می‌کردم و در حضور آدم‌ها هم همین‌طور.

با الکل فیلم‌ها بهتر می‌شد، آهنگ‌ها بهتر می‌شد، من بهتر می‌شدم. باعث می‌شد هر جا که بودم، به جای آرزوی بودن در جایی دیگر – هر جایی جز آنجا- همان جا احساس راحتی کنم. 

باعث می‌شد از وقت گذراندن با زنی که روبه‌رویم بود خوشحال باشم و مدام فکر نکنم اگر با کس دیگری بودم زندگی‌ام بهتر میشد یا نه. حس تعلق نداشتن به خانواده‌ام را از من دور می‌کرد. برای مدت کوتاهی هم که شده، جز یک دیوار، تمام دیوارهای اطرافم را برمی‌داشت. کاری می‌کرد احساساتم را کنترل کنم و با این کنترل دنیایم را به دست بگیرم. الکل مثل یک دوست کنارم بود و تقریبا مطمئن بودم بدون آن دیوانه خواهم شد.

متیو پری و مرگ

از صداها نگویم برایتان. خدایا آن صداها چی بود؟ در حالت عادی من از آن آدم‌های ساکتی هستم که چیزی بروز نمی‌دهم. اما آن شب، از ته دل جیغ می‌کشیدم. بعضی شب‌ها، اگر جهت وزش باد درست باشد و هیچ ماشینی روشن نباشد، صدای وحشتناک کایوت‌هایی به گوش می‌رسد که در هالیوود هیلز مشغول دریدن چیزی هستند. 

اولش شبیه صدای خنده بچه‌ها از فاصله خیلی دور است، اما بعد می‌فهمی نه، صدای تپه‌های مرگ است. 

اما خب، بدترین قسمت ماجرا وقتی‌ است که نعره‌ها قطع می‌شوند، چون می‌فهمی آنچه مورد حمله قرار گرفته بود حالا دیگر مرده. این خود جهنم است. 

و بله جهنم وجود دارد! کسی حق ندارد بگوید وجود ندارد. خودم آنجا بودم، وجود دارد، نشنوم کسی مخالفت کند. 

آن شب، حیوان مذبور من بودم. همچنان داشتم جیغ می‌کشیدم و با چنگ و دندان برای بقا می‌جنگیدم. 

سکوت به معنای پایان بود. خبر نداشتم چقدر به پایان نزدیکم. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری