دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکزاد بیگمان یکی از ماندگارترین رمانهای طنز تاریخ ادبیات ایران و اگر اغراق نکنم، محبوبترین رمان طنز فارسی است.
ایرج پزشکزاد در این اثر جاودانهاش با تسط بیبدیل بر شخصیتپردازی و تیپسازی، دیالوگنویسی و البته قلم ِشیوا و طنازش داستانی را خلق کرده که به نظر برای همیشه در تاریخ ادبیات این سرزمین جاودانه خواهد بود.
طنز ایرج پزشکزاد در داییجان ناپلئون، طنزی ظریف و هوشمندانه است که در زیرمتن خود فرهنگ عامه، سیاست و جامعه را مورد توجه قرار داده و از طریق همین زبان طنز، نقد عمیقی بر جامعه در حال مدرن شدن ایران در اوایل دهه پنجاه دارد.
پزشکزاد با خلق هر یک از شخصیتهای داستانش گویی یک نماینده فرهنگ، اجتماعی و سیاسی آفریده و آن را در بوته نقد گذاشته است.
داییجان ناپلئون درعین حال که رمانی شوخ و سرزنده و خندهدار است! رمانی سیاسی، اجتماعی نیز هست و پزشکزاد موفق شده اثری چندلایه و موشکافانه را خلق کند.
چرا دایی جان ناپلئون یکی از محبوبترین رمانهای عصر ماست؟
در پاسخ به این سئوال باید سری به تجارب تاریخی جمعی زد، ایرج پزشکزاد در این رمان یک دوره تاریخی را روایت میکند، رمان داییجان ناپلئون به وقایع بعد از جنگجهانی و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین میپردازد، در این دوره ایران دچار تغییر و تحولات زیادی شده و زندگی عموما روستایی و فرهنگ ارباب، رعیتی جای خود را به زندگی شهری و مدرن داده است. کمکم قشر تحصیلکرده از فرنگ برگشته وارد مناسبات اجتماعی روزمره شدهاند و ایران در آستانه تغییر و تحولاتی بنیادین در متن ِزندگی مردم است.
پزشکزاد با آگاهی نسبت به این تغییر و تحولات است که رمان داییجان ناپلئون را آغاز کرده است، دایی جان ناپلئون که ابتدا به صورت پاورقی در مجله فردوسی -۱۳۴۹- منتشر میشد با اقبال بالای خوانندگان روبرو شد و حدود دوسال بعد و برای اولینبار در سال ۱۳۵۱ به صورت کتاب منتشر شد.
فضای فرحناک و طنز مردمی پزشکزاد باعث شد به سرعت جایش را در میان خانههای مردم باز کند و در هر محفل و جمعی صحبت از این رمان تازه باشد. همین اقبال عمومی و محبوبیت این رمان بود که باعث شد، ایرج گرگین – مدیر وقت تلویزیون- طی تماسی با ناصر تقوایی از او دعوت کند تا رمان داییجان ناپلئون را تبدیل به سریال کند.
پخش سریال داییجان ناپلئون در سال ۱۳۵۵ از تلویزیون ملی ایران، این اثر را تبدیل به محبوبترین، پرمخاطبترین و البته شوخترین مجموعه تلویزیونی در تاریخ ایران کرد.
پزشکزاد از چه تکنیکهای طنزی در داییجان ناپلئون استفاده کرده است؟
ایرج پزشکزاد برای نوشتن داییجان ناپلئون از تمام هوش و ذکاوتش در طنزنویسی بهره برده است. مهمترین و بارزترین ویژگی رمان داییجان ناپلئون بیشک شخصیتپردازی است. پزشکزاد با خلق شخصیتهایی به شدت اغراق شده – کاریکتاوری- و اختصاص لحن و زبانی منحصربفرد برای هر یک موفق به کسب یکی از ماندگارترین تجربههای شخصیتپردازی در رماننویسی فارسی شده است. در کنار تکنیک شخصیتپردازی اغراقآمیز، تکنیک مبالغه (اغراق یا بزرگنمایی) از دیگر تکنیکهایی است که در این رمان بسیار مورد استفاده قرار گرفته است.
در کنار شخصیتپردازی، دیالوگنویسی نیز دیگر جنبهی موفقیتآمیز رمان داییجان ناپلئون است. بسیار بعید است در سابقه رماننویسی فارسی این میزان از تسلط بر لحن، تکه کلام، مطایبه و طنازی را بتوانیم پیدا کنیم.
پزشکزاد در دیالوگنویسی چنان چیرهدست عمل کرده که بخش قابل توجهی از تکهکلامهای شخصیتهایش برای ابد در حافظه جمعی و ادبیات روزمره ما ایرانیان ماندگار شده است.
کافی است به عنوان یک فارسیزبان در هر جای جهان که زندگی میکنید، بگویید: مومنت! مومنت!! بعید است مخاطب شما خنده برلبش ننشیند و نداند از چه حرف میزنید!
ایرج پزشکزاد برای نوشتن دایی جان ناپلئون از چه رمانهایی الهام گرفته است؟
برای یافتن ردپای رمانهایی که ایرج پزشکزاد برای نوشتن دایی جان ناپلئون از آنها الهام گرفته و چراغ راهش بودهاند، ابتدا باید به سراغ تحصیلاتش برویم، او دانشآموخته رشته حقوق در فرانسه بود و در خانوادهای بسیار متمول و فرهیخته به دنیا آمد. به همین دلیل او دسترسی بسیاری به منابع و ادبیات غنی کشورهای دیگر و به خصوص فرانسه داشت و در کنار قریحه ذاتیاش، میزان مطالعه بسیارش از ادبیات دیگر کشورها و ترجمه آثار ادبی، راهگشای خوبی برای نوشتناش بود.
با نگاهی به رمان داییجان ناپلئون و به شخصیت اصلی آن یعنی همان داییجان، درمییابیم «دن کیشوت» شاهکار سروانتس بیشترین و آشکاراترین نقش را در شکلگیری شخصیت داییجان و دستیارش – مش قاسم- داشته است.
پزشکزاد موفق شده دن کیشوتی کاملا ایرانی و ملموس خلق کند، با همان میزان از جنون، توهم، انزوای درونی و لجبازی و یکدنگی. دن کیشوتی که در همه آرمانهایش شکست خورده اما هماره خود را قهرمانی پیروز میپندارد.
در کنار رمان دن کیشوت، پزشکزاد نگاهی به ادبیات روسیه و به خصوص طنز چخوف در داییجان ناپلئون داشته است. خلق شخصیتهایی رقتانگیز و در عینحال احساسات برانگیز و همدلانه چیزی است که از طنز چخوف به ذهن و قلم پزشکزاد راه یافته است.
دیالوگنویسی در دایی جان ناپلئون
پزشکزاد درباره اهمیت زبان در رمان دایی جان ناپلئون گفته است:
«من روی دیالوگ بسیار دقت کردهام.متأسفانه در بسیاری از ادبیات دراماتیک امروز ما توجه زیادی به دیالوگ نمیشود. روستایی، کارگر، کاسب، دانشگاهی و اداری همه یکجور حرف میزنند. دهاتی هم همان کلمات و اصطلاحات آدم تحصیلکرده را به کار میبرد، حد اکثر کمی کلمه را کجوکوله میکند. کلمه انسانیت را در دهن یک آدم عامی بیسواد میگذراندو فقط آن را به «انسونیت» مبدل میکنند. فقط مانده که امعان نظر را هم به صورت «امعون نظر» در دهن آبحوضی یا کارگر ساده بگذارند.»
نگاهی به شخصیتهای رمان دایی جان ناپلئون
در سطور بالا به قدرت بیبدیل پزشکزاد در شخصیتپردازی اشاره کردیم، در ادامه نگاهی داریم به شخصیتهای خلق شده او در این رمان و البته با یادآوری این نکته که هر کدام از این شخصیتها نماینده قشر، فرهنگ و تفکر در دوران تاریخی خود بودهاند.
۱-داییجان ناپلئون؛ متوهم ابدی
داییجان فرزند ارشد آقا بزرگ، – ستوان سوم بازنشسته- فردی تندخود، خیالباف، یکدنده و لجوج، مضحک و در عین حال شوریده، حساس، وطنپرست، خانواده دوست و البته بسیار متوهم است. او دچار توهم دشمنی است. و البته بزرگترین دشمن او «انگلیسیها» هستند. داییجان نماد تمام و کمال پدرسالاری و استبداد تاریخی معاصر است، استبدادی که نه به مدد قدرت واقعی که در توهمی ساختگی از قدرت بنا شده و همه روابط و ضوابط خانوادگی را تحتتاثیر خود قرار داده است.
اگر خانواده داییجان را ایران فرض کنیم، داییجان همان حاکم متوهم، مغرور، مستبد و غیرمنطقی است که تمام افتخاراتش در جنگهایی از پیش باخته کسب شده و همه جهان را دشمن خود و خانوادهاش میداند.
دقیقا مابهازای راستین دن کیشوت!
۲-مش قاسم؛ مردمی که میشناسیم!
مش قاسم دقیقا نقطه مقابل داییجان است از همه لحاظ و البته تکمیل کننده او. مش قاسم دقیقا از بدنه مردم برخاسته است، روستازاده است و جایش در دم و دستگاه داییجان در حد پیشکاری و ملازم است. او اهل روستای غیاثآباد است و غیاثآباد برایش همان بهشتی است که از آن رانده شده. او در جنگهای بسیاری همراه داییجان بوده و از این رو خاطرات بسیاری با داییجان دارد. مش قاسم شخصیتی سادهلوح، وفادار به داییجان و آرمانهایش!، صمیمی و در عینحال شکستخورده و غرق در نوستالژی است. به نمایندگی از قشری از مردم با همین ویژگیها، قشری که بیچون و چرا مطیع و فرمانبردار استبداد ِخوانین و بزرگزادگان بودهاند و گویی از خود هیچ هویت و شخصیتی نداشته و تنها آرمانشان را در همراهی و همسویی با تفکر استبدادی میدیدهاند.
۳-سعید؛ عاشقِ بیچاره
سعید راوی داستان داییجان ناپلئون است، نوجوانی که درحال گذراندن دوران بلوغ است که یک روز گرم تابستان، دقیقا ۱۳ مردادماه حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق لیلی شده است! این پسرک چهارده ساله خواهرزاده دایی جان ناپلئون است که از بخت نامراد عاشق دختر داییجان شده و این در حالی است که داییجان چندان دل خوشی از پدرش ندارد. سعید در این رمان نماینده قشر جوانی است که گویی ناخواسته وارد جنگهایی بزرگ و سابقهدار در تاریخ شدهاند، آنها در میانه گذار از سنت به مدرنیسم گویی قربانیان کوچکی هستند که به دنبال یک زندگی معمولی مجبور به تحمل رنجها و فشارهایی شدهاند که هیچ دخالتی در آن ندارند و گویی تنها نظارهگر اتفاقاتی هستند که بر سرشان میبارد!
۴-اسدالله میرزا یا شازده اسدالله
کارمند وزارت خارجه، مردی خوشپوش، خوشتیپ، خوشمشرب، مدرن، از فرنگ برگشته، خوشگذران و زنباره، او فرزند شاهزاده رکنالدین میرزا و بردار کوچک شاهزاده شمسعل میرزا و نوه عموی خانم عزیزالسلطنه است. اسدالله میرزا نماینده مدرنیسم در این رمان است، مدرنیسمی از جنس روز آن دوران که خواستهاش جلال و جبروت زندگی فرنگی و دستیافتن به رفاه و آسایشی پرزرق و برق بود.
اسدالله میرزا یکی از جذابترین شخصیتهای رمان داییجان ناپلئون است که بخش اعظمی از تکهکلامها و دیالوگهای اوست که به رمان جنبهای طنازانه داده است.
البته نباید از نظر دور داشت، اسدالله میرزا به خاطر نقشآفرینی پرویز صیاد در سریال داییجان ناپلئون جانِ تازهای پیدا کرد و علت محبوبیت بیحد و حصر او از استادی صیاد در خلق این شخصیت نیز میآید.
۵-آقا جان؛ پدر سعید
برخلاف اعضای خانواده داییجان که همگی اشراف زاده هستند، او به خاندان اشرافی تعلق ندارد و از «الدولهها» و «السلطنهها» نیست، او یک داروساز تجربی است که افراد فامیل او را دکتر صدا میکنند. کینه داییجان ناپلئون به آقا جان کینهای تاریخی است، او از این که خواهرش با یک فرد معمولی ازدواج کرده و به قولی خواهرش را به یک آدم بیسروپا داده است خیلی شاکی است! از سوی دیگر آقاجان از شخصیت ناپلئون خوشش نمیآید و او را مسبب ویرانیهای بسیاری در اروپا میداند دقیقا نقطه ضعف داییجان! داییجان شیفته جنگاوریها، رشادتها و البته اقتدار ناپلئون است.
همین دو موضوع بستر جنگی رخ نداده و کینهای عمیق بین این دو شخصیت را فراهم کرده است.
وجود این کینه است که سختی عشق و عاشقی سعید را بیشتر نشان میدهد! او خودش را دچار مخمصهای بزرگ کرده است.!
اقا جان هم نماینده قشر دیگری از مردم است، قشری که تحصیل کرده اما وابسته به اشراف و بزرگزادگان نیست و نگاهش با نگاه حاکمیت به کلی متفاوت است. این قشر پذیرای استبداد و فرهنگ پدرسالاری نیست و به دنبال تغییر است. قشری که عملا توسط حاکمیت سرکوب و تحقیر میشود اما مسیر خود را ادامه میدهد.
همانطور که گفتیم رمان داییجان ناپلئون یک رمان پر شخصیت و شخصیتمحور است و این تنها پنجتا از شخصیتهای اصلی این رماناند.
داییجان سرهنگ، عزیزالسلطنه، نایب تیمورخان، آسپیران غیاثآبادی، شمسی، پوری فشفشو و.. شخصیتهای دیگر این رماناند که هر کدام نماینده تفکر، قشر و خردهفرهنگهای ایرانی هستند.
3 Responses
من این رمان را دو سال پیش خواندم، رمان ساده ای است و به راحتی قابل فهم، فاخر نیست اما خیلی جذابه، آموزندگی هم دارد، در کل پیشنهاد میشود
بسیارعالی درزمان پخشش سال۱۳۵۵بنده۱۵سالم بورخاطرات خوشی دارم والان هم درغالب ۱۳حلقه سی دی هرماه یاهرسه ماه کامل میبینم روح همه هنآرمندانش شاد درضمت اولین باری بودکه اضهارنظرکردم نه چندین بارکه مفرمائید
تک تک هنرپیشگان این سریال انگار برای بازی در این نقش بدنیا آمدهاند !
یک رمان خواندنی و سریالی که به نظر بسیاری از مردم زیباترین سریال ایرانی ساخته شده تا این تاریخ است.