«زنجیرش را به دنبالش میکشانید و میرفت. ولی این زنجیر بود که او را میکشانید.» این جملهای است از داستان انتری که لوطیاش مرده بود. شاید بتوان گفت همهی فلسفهی این داستان در این جمله پنهانشده است. امیدی که برای رهایی داریم اما غافل از اینکه این غل و زنجیر خرافات و رسوم و تجربیات زندگی را همواره به خود وصل کردهایم. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه صادق چوبک است که با توصیفات ظریف خود داستانهایی تمثیلی و قابل درک را برای خواننده روایت میکند.
کتاب انتری که لوطیاش مرده بود نوشتهی صادق چوبک است. این کتاب مجموعهای است از بهترین داستانهای صادق چوبک که از چهار مجموعه داستان او، بنامهای خیمهشببازی، انتری که لوطیاش مرده بود روز اول قبر و مجموعهی چراغ آخر به انتخاب کاوه گوهرین گلچین شده و در انتشارات نگاه چاپ شده است. معروفترین داستان کوتاه چوبک که انتری که لوطیاش مرده بود است یکی از تمثیلیترین داستانهای کوتاه ایرانی است. چوبک در این کتاب ادبیاتی نزدیک به زبان مردم عادی دارد که در مورد سرگشتگی بعد از آزادی است. او در داستانهای دیگر این مجموعه هم روایت سیهروزی طبقه فرودست جامعه را دارد. چوبک با قلم واقعگرای خود به صریحترین شکل ممکن تصویری از انسان امروز را عرضه میکند. بیان واماندگیهای انسانی، جزئینگریها، درونبینیها و زخم واکردن عقدهها از دیگر خصوصیات داستانهای این مجموعه هست.
انتري كه لوطیاش مرده بود داستانی میمونی به نام مخمل است که یک روز صبح متوجه میشود صاحبش که همان لوطی جهان است مرده. مخمل خوشحال میشود و با تصور اینکه آزادی پیداکرده در حالی که زنجیر درون گردنش سنگینی میکند به دنبال جایی برای استراحت میگردد اما در این میان حوادثی برای او رخ میدهد که در نهایت او را به سمت صاحبش بر میگرداند. در واقع در این داستان میمون نمادی است از انسان مسخشدهی امروزی، چراکه چوبک در این داستان به خواننده نشان میدهد که حالا بعد از گذشت سالیان طولانی که مخمل با لوطی خود زندگی میکرد دیگر نه ویژگی آدم را داشت و نه ویژگی میمون. او دیگر عوضشده بود و میان این دو گرفتارشده و راه فراری ندارد.
صادق چوبک، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرانی در سال 1295 در شهر بوشهر به دنیا آمد. صادق چوبک هم جزو نویسندگان ایرانی پیشگام است که نام او در کنار «بزرگ علوی» و «صادق هدایت» به عنوان پدران داستاننویسی فارسی شناخته میشود. چوبک خود از خانوادهای مرفه و تاجر بود دغدغهی او مردم سرزمینش بودند. به همین دلیل نوشتههای او بیشتر در مورد طبقه فقیر و تهیدست جامعه است. ادبیات چوبک سبک و سیاق خاص خود را دارد. او برای نوشتن از مردم زبان خود آنها را به کار میگرفت و به شکلی مینوشت که گویی خود این مردم هستند که راوی زندگی خود شدهاند.
به همین خاطر گاهی الفاظ رکیک در کتابهای او هم دیده میشود و دلیل آن هم رئالیست بودن نوشتههای این نویسنده است. همانطور که مردم طبقه پایین جامعه دارای خشم درون هستند و ادبیاتی بیپروا دارند، شخصیتهای داستانهای چوبک نیز با همان زبان و گویش، داستان را روایت میکنند این موضوع در داستان تنگسیر او به خوبی پیداست.
چوبک دو رمان تنگسیر و «سنگ صبور» را در دهه چهل شمسی به چاپ رساند که هر دو اثر بسیار مطرح شدند و نظر منتقدین و مردم را به خود جلب کردند. تنگسیر به 18 زبان تاکنون ترجمه شده است و «سنگ صبور» نیز چون به روش «جریان سیال ذهن» نوشته شده است و داستان از زبان افراد مختلف روایت میشود بسیار در محافل ادبی بحث برانگیز شد.
چوبک علاوه بر نویسندگی، برخی از آثار نویسندگان غربی را به دلیل تسلطی که بر زبان انگلیسی داشته ترجمه کرده است. داستان «پینوکیو» با نام «آدمک چوبی» از ترجمههای اوست. علاوه بر این «غُراب» از «ادگار آلن پو» نیز توسط چوبک به خوانندگان ایرانی معرفی شده است.
در آثار چوبک هر شخصیت با لحن خودش داستان را روایت میکند، مثلا کودک کودکانه، مرد مردانه و زن زنانه حرف میزند اگر شخصیت بیسواد باشد کاملا عوامانه صحبت میکند و امکان دارد سراسر داستان از کلمات رکیک استفاده کند. این هنر او در شخصیتپردازی در ادبیات فارسی ایران بیبدیل است. همچنین او در روایت واقعیات زندگی مردم نیز دقت عمل شدیدی داشت و جزئیترین مسائل را نیز از قلم نمیانداخت. لذا از همان ابتدا آثار او در محافل ادبی بسیار تأثیرگذار بود و به خوبی بررسی میشدند. داستانهای چوبک در کتابهای مختلفی از جمله «قصهنویسی» نوشته «رضا براهنی» و «نویسندگان پیشرو ایران» نوشته «محمد علی سپانلو» مورد نقد و بررسی قرار گرفتند. «نسیم خاکسار» نویسنده و شاعر ایرانی از دو کتاب تنگسیر و «سنگ صبور» تعریف و تمجید میکند و چوبک را ماندنی در ادبیات فارسی میداند. او دربارهی دو رمان چوبک اضافه میکند: «این دو کار هرکدام ویژگی زبانی و فلسفی خود را دارند. زبان عامیانه و اصلاحات مردم کوچه در نثر داستانیاش، اصلا از ویژگیهای کار چوبک است.»
راست است که میگویند خواب دم صبح چرسی سنگین است. مخصوصا خواب لوطی جهان که دم دمهای سحر با انترش مخمل از «پل آبگینه» راه افتاده بود و تمام روز «کتل دختر» را پیاده آمده بود و سرشب رسیده بود به «دشت برم» و تا آمده بود دود و دمی علم کند و تریاکی بکشد و چرسی برود و به انترش دود بدهد، شده بود نصف شب و خسته و مانده تو کنده کت و کلفت این بلوط خوابیده بود؛ اما هرچه خسته هم که باشد نباید تا این وقت روز از جایش جنب نخورد و از سر و صدای آن همه کامیون که از جاده میگذشت و آن همه داد و فریاد زغال کشهایی که افتاده بودند تو دشت و پشت سر هم بلوطها را میسوزاندند و زغال میکردند بیدار نشود.
سر رفته بود؛ و حالا او هم گوشهای کز کرده بود و منتظر بود. لوطيش از خواب بیدار شود، او هم تمام روز را پا به پای الوطيش راه آمده بود. گاهی دو پا و زمانی چهار دست و پا راه رفته بود و ورجه ورجه کرده بود. حالا هم هرچه سرک میکشید، لوطيش از جایش تکان نمیخورد. خرد و خسته شده بود. کف دستوپایش درد میکرد و پوستپوستی شده بود. هنوز هم گرد و خاک زیادی از دیروز توی موهایش و روی پوست تنش چسبیده بود. چشمهای ریز و پوزه سگی و باریکش را به طرف بلوطی که لوطیش زیر آن خوابیده بود انداخته بود و نشسته بود. دستهایش را گذاشته بود میان پایش و مات به خفته لوطیش نگاه میکرد. دوباره حوصلهاش سرآمد و پاشد چندباردور خودش گشت و زنجیرش را که با میخ طویلهاش تو زمین کوفته شده بود گرفت و کشید و دوباره مثل اول چشم به راه نشست.
بلاتکلیف چشمانش را بهم میزد و به لوطیش نگاه میکرد. هنوز آفتاب تو دشت نیفتاده بود و پشت کوههای بلند قایم بود؛ اما برگردان روشنائی ماتش از شکاف کوههای «کوه مره» تو دشت تراویده بود. هنوز کوههای دوردست خواب بودند. نور خورشید آنها را بیدار نکرده بود.
دشت سرخ بود. رنگ گل ارمنی بود و مه خنکی رو زمین فروکش کرده بود. بلوطهای گنده گردآلود و بن و کهکم تو دشت پخش و پرا بود. جاده دراز و باریکی مثل کرم کدو دشت را به دو نیم کرده بود. از هر طرف دشت ستون های دود بلوط هائی که زغال می شد تو هوای آرام و بی جنبش بامداد بالا میرفت و آن بالا بالاها که میرسید نابود می شد و با آسمان قاتی میشد.
لوطی جهان توکنده گنده بلوط خشکیده کهنی که حتی یک برگ سبز نداشت خوابیده بود. شاخههای استخوانی و بی روح و کج و کوله آن تو هم فرورفته بود. از بس کاروانها زیرش منزل کرده بودند و ازش شاخه کنده بودند و توکنده اش الو کرده بودند شکاف بی ریخت دخمه مانندی توکنده اش درست شده بود که دیوارش از یک ورقه زغال ترک ترک و براق پوشیده شده بود. سالها می گذشت که این بلوط مرده بود.
1. سخنى نه تازه
2. سالشمار زندگى و آثار صادق چوبک
3. از مجموعهى خیمه شببازى
عدل
مردى در قفس
مسیو الیاس
یحیى
4. از مجموعهى انترى که لوطیش مرده بود
قفس
انترى که لوطیش مرده بود
5. از مجموعهى روز اول قبر
چشم شیشهاى
دسته گل
یک چیز خاکسترى
پاچه خیزک
همراه
عروسکِ فروشى
همراه
«شیوهى دیگر»
6. از مجموعهى چراغ آخر
دزد قالپاق
بچه گربهاى که چشمانش باز نشده بود
کفترباز
پریزاد و پریمان
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۰۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 209 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۵۸:۰۰ |
نویسنده | صادق چوبک |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۱ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 22,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
یکی از بهترین مجموعهی داستان کوتاههایی بود که تابحال خوندم. بیشترین درونمایهی مشترکی که داستانها رو به هم وصل میکرد، احساس مشترک بدبختی بین یک حیوان و یک آدمیزاد بود. این درونمایه بیشتر از اینکه بخواد حس نزد یکی به یک حیوون رو بده، نوع رنج انسان رو خیلی حیوانی میکرد. انگار این چشمهای پراحساس اشکآلود، چشمهای تهی نفهمی هستن که به اندازهی اون انتر یا راسو ناتوانن. باهم معتاد میشن و تمام دلخوشیشون توی دنیا همدیگه هستن. من واقعا با خوندن داستانها بوی دائمی تریاک توی دماغم میپیچید و حسی آخرالزمانی بهم دست میداد که توش، هیچکسی جز یه راسوی زبوننفهم حرفمو نمیتونه بفهمه.
درمورد اینکه داستان ها چگونه اند نظر نمیدم .اما درمورد ویراستاری اثر یک نکته قابل ذکر که در مفدمه کتاب امده و ممکن افراد بهش کم توجهی کنن که این کتاب با اینکه اصل داستان هارو حفظ کرده و حذفیات نداره ، اما ویراستاری شده و و ممکن یکسری از کلمات در اصل نوشته ی صادق چوبک نباشن .به جهت همین ممکن برای برخی مهم باشه این نکته
اولین بار بود که از صادق چوبک کتاب می خواندم. خوشم نیامد و ادامه ندادم. متن خاصی داره و فکر می کنم مورد علاقه افراد خاصی باشه.
من این کتاب رو با روی جلد دیگه ای دیده بودم وداستاناش کاملااااا متفاوت بود ولی اسم کتاب همین بود این کتاب اصلی نیست
داستان های خیلی ضعیف و بدون سرو ته و شخصیت. به جز یکی دوتا واقعا هیچکدومشون شبیه داستان هم نبودن
من فکر میکنم تصاویر این کتاب به عمد مبتذل انتخاب شده اند تا انزجار ودرد نویسنده را برسانند
صادق چوبک بینظیر هستن و آثار ایشان برای عامه جذابیتی ندارد توصیفات عالی ست
کاش چندسطری از داستان رو هم در نمونه قرار میدادید
بهتر بود برای توضیحات قسمتی از کتاب رو مینوشتید نه اطلاعات ویکیپدیا صادق چوبک
قلم ساده و صمیمی. داستان ها عالی هستند