امروزه نمیدانم چرا نبض زمان تند میزند. دوستانی که به قول سهراب سپهری «مثل پریروزهای فکر جوان بود»ند پیر و بیمار شدهاند یا خود درگذشتهاند. زندگی و مرگ دیگر تقابل و تعارض دیرین را ندارند، گویی همپیاله شدهاند و به «ناسلامتی» ما مینوشند. هرچه خیام میگوید: «دریاب که عمر رفته را نتوان یافت» یا: «دریاب پیاله را که شب میگذرد» در پوست نازکتر از گیلاس و هلوی دوستان و در پوست کرگدنی بنده اثر نمیکند.
باید بجنبیم و زندگی را دریابیم وگرنه این مرگی که من میشناسم همۀ ما را درو خواهد کرد. چرا به نصیحت همشهری بنده و فانی و جناب دهباشی، یعنی چرا به نصیحت عبید زاکانی گوش نمیدهیم که گفته است: «تا میتوانید از مرگ پرهیز کنید که از قدیم مرگ را مکروه داشتهاند.»
حافظ جدیتر و واقعبینانهتر از همه میگوید:
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
خیام، حکیم مرگاندیش اما زندگیپرست، دربارۀ مرگ و زندگی حرفهای ژرفاژرف شگرف دارد:
چندانکه به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان میبینم
در یک کلام، بیمبالغه عرض میکنم که اغلب چهرههای ماندگار تا اندکی غافل شدند و شدیم «رَفتگار» شدهاند.
سه ـ چهار سال پیش بود که شاهرخ مسکوب بسی بیسروصدا درگذشت. در همان ایّام، استادم و استاد بزرگ تفسیر و قرآنپژوهی، شادروان سید علی کمالی دزفولی، درگذشت.
هنوز به خود نیامده بودیم که روانشاد سید جلالالدّین آشتیانی، استاد مسلّم حکمت و عرفان، به لقای دوست که عمری به حضور و حضرت او اندیشیده بود شتافت. هنوز از این ضربهها کمر راست نکرده، استاد بیهمتای ادب فارسی و عربی، دکتر سید جعفر شهیدی، و آیتاالله محمّدهادی معرفت، قرآنپژوه بزرگ زمانه، مصداق این شعر رهی معیّری شدند:
رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم
کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۷۱ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 638 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۲۱:۱۶:۰۰ |
نویسنده | بهاءالدین خرمشاهی |
ناشر | لنا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۲/۲۲ |
قیمت ارزی | 15 دلار |
قیمت چاپی | 640,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |