تعدادی از آدمها در این دنیا هستند که با قابلیتهای خارقالعادهای به دنیا میآیند. آنها حافظه تصویری بسیار قوی دارند و یا بعد از شنیدن تنها یکبار از هر چیزی، آن را تا آخر عمر به یاد میسپارند. این افراد شاید حتی نیازی به نوشتن هیچگونه یادداشتی هم نداشته باشند. آنها همه چیز را مثل یک اسفنج در ذهنشان حفظ میکنند.
اما من برعکس هستم. من باید همه چیز را سریع بنویسم. از بازخورد کلی جلسات و نکات دیدارهای مکرر گرفته تا عبارات راهنما برای سخنرانیها و حتی چارچوبهای کاری جذاب، همه چیز را مینویسم. همچنین سعی میکنم با ساختن نمودارهای مختلف، تجسم و حفظ کردن را آسانتر کنم. من دو دفتر دارم: یکی تمیز و مرتب برای یادگیری، دیگری خطخطی و نامرتب برای استفاده روزانه. بهطور کلی، مردم با مطالعه یاد میگیرند، سپس آن چیزهایی که یاد گرفتهاند (یعنی دانش خود) را به صورت عملی به کار میبرند. تکرار و تمرین منجر به تجربه میشود و تجربه بیشتر به انسان قابلیت و توانمندی میدهد. این توانایی، آخرین مرحله برای رسیدن به درجه استادی است و کسی نمیتواند آن را از شما بگیرد.
من در ماه آپریل سال ۲۰۰۸ بهعنوان تحلیلگر کسبوکار وارد شرکت مککنزی شدم. در ماه جون سال ۲۰۱۰ مستقیماً به جایگاه شراکت ارتقا یافتم. سپس از آن شرکت بیرون آمدم و بهعنوان یکی از مدیران ارشد در گروپان، دفترم را به آسیا انتقال دادم، که در آن زمان سریعترین رشد را در فضای اجتماعی داشت. حقوق من در کمتر از یک سال سه برابر شد و به یک عدد شش رقمی (بیش از ۱۰۰ هزار دلار) در سال رسید. اما پس از آن، ایده «پیشنهاد محرمانه برای ازدواج» برای راهاندازی یک شرکت، به ذهنم خطور کرد و شرکت خودم را تأسیس کردم. من نظر تلویزیونها و مجلات محلی را در کمتر از شش ماه به خودم جلب کردم. این ایده کاملاً خاص و منحصربهفرد بود و رقیبی نداشت. اما بعد از گذشت یک سال و نیم، متوجه شدم که هنوز میخواهم به مککنزی برگردم. من احساس کردم که هنوز میتوانم فوت کوزهگری مدیریت یک پروژه را در بهترین شرکت رهبری حرفهای بیاموزم. در کمتر از یک سال از بازگشتم به مککنزی، توانستم در ارتقا گرفتن به سمت مدیر تعامل با مشتریان رکورد بزنم. این نتیجه، ترکیبی از اراده و شانس بود (حداقل من تا زمستان ۲۰۱۳ بر این باور بودم).
یک صبح خیلی سرد، در آشپزخانه محل کارم نشسته بودم و دفتر یادداشتم را مرور میکردم و بعضی از جملات آن را تغییر میدادم و یک سری از نمودارها را پاک میکردم و درعینحال چند قانون جدید را از پروژههای قبل را با هم ادغام میکردم. من لحظههای سکوت و آرام نشستن روی یک صندلی راحت و غرق شدن در طلوع آفتاب را دوست دارم. یکی از همکارانم در همان موقع رسید و در مورد کاری که میکردم سؤال پرسید. من هم به او توضیح دادم. او همچنان که دفتر من را برای خواندن جلوی صورتش میبرد، ابروهایش را همزمان بالا داد. او شگفتزده شد و پیشنهاد داد که نوشتههایم را چاپ کنم. این اولین باری بود که اجازه میدادم فرد دیگری دفترم را ببیند. تا پیش از آن، فکر میکردم دیگران هم این کار (یادداشت کردن) را انجام میدهند.
در ابتدا کمی تردید داشتم. نمیدانستم که یادداشتهایم به اندازه کافی عمیق هستند یا نه. پس از آن با مرور دفترم، فکر کردم شاید پیشنهاد همکارم خیلی هم غیرعادی نیست. بهنظر رسید دلیل خیلی خوبی برای نوشتن کتاب (همینطور به اشتراک گذاشتن تمام دانشی که در زمان حضورم در مککنزی جمع کرده بودم) باشد.
هنگامیکه این پروژه جدید شکل میگرفت، من در جستجوی توصیههای با ارزش از همکاران موفقم بودم. با خودم فکر کردم که «اگر هر کدام از همکارانم دو یا سه قانون بسیار مهم داشته باشند که آنها را در مسیر رهبری به موفقیت رسانده باشد، چطور؟». همانطور که انتظار میرفت، بسیاری از آنها تعدادی از این قوانین طلایی را در دل داشتند. دیگر مطمئن شده بودم که میتوانم در چیزی که داشتم خلق میکردم، ارزش بالایی ایجاد کنم.
وقتی گذشته را مرور میکنم، میبینم که دفتر یادداشتم دلیلی برای موفقیتم شده بود. بدون آنکه متوجه شوم، این دفتر به من کمک کرد تا اشتباهاتم را زودتر برطرف سازم، از موانع احتمالی پیشگیری کنم و در یادگیری سریعتر باشم. به بیان ساده، این دفتر مرا به سریع فکر کردن و جایگاه یک رهبر سوق داده بود. در کل، نهتنها این دفتر به من میگفت چه کار کنم، بلکه میگفت چگونه آن کار را انجام بدهم.
امیدوارم شما هم با خواندن این کتاب بتوانید به این مزیتها دست پیدا کنید. مهم این است که آن چیزی را که یاد میگیرید، سریعاً بهکار ببرید. من همیشه تلاش میکنم قوانین خودم را در روزهای بعدی یا در اولین فرصتی که پیش میآید، بهکار بگیرم. سعی کنید الآن روی همان چیزی که برای شما مهم است، تمرکز کنید (این، اولین اصل کتاب است) و آن را بهطور دقیق عملیاتی کنید. احتمالاً امکانپذیر نباشد که یکباره در تمام این اصلها به مهارت برسید. یک برنامه داشته باشید و گامبهگام پیش بروید. و در نهایت، در نظر داشته باشید که تمرین، یعنی تجربه، که در بلندمدت به توانایی منجر میشود.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۵۴ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 205 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۵۰:۰۰ |
نویسنده | شو هاتوری |
مترجم | شادی عظیمیگهر |
ناشر | شرکت چاپ و نشر بازرگانی |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The McKinsey edge |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۱/۲۹ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |