ببر جوانی در جنگل زندگی میکرد. او گمان میکرد چون نعرهی ببرها از همه بلندتر است، پنجههای تیزی دارند و سریعترین هم هستند، پس از همهی موجودات قویترند. اما ببر پدر در زمان مرگ نصیحتی به او کرد: «روزگاری من هم همینطور فکر میکردم؛ ولی بعد فهمیدم که قویترین موجود دنیا من نیستم، انسان است.» ببر جوان به این حرف اعتراض کرد، اما پدرش به او گفت: «به نصیحت من خوب گوش کن. پسرم از انسان بترس و خودت را در مقابل او حفظ کن. سعی کن کمتر با او روبهرو شوی و کمتر به خیال جنگ با او بیفتی؛ چون انسان از ببر خیلی قویتر است. انسان قویترین موجود روی زمین است.» ببر جوان با شنیدن این حرف به فکر فرو رفت. او مدام با خودش فکر میکرد که انسان چه شکلی است. حتماً نعرهاش از نعرهی ببر ترسناکتر است یا پنجههای تیزتری دارد. حتی کمکم از فکر کردن به چنین موجودی هم داشت میترسید. برای همین از فردای آن روز همه جا به دنبال انسان گشت، اما هیچکدام از حیوانات تا به حال او را ندیده بودند. به نظر شما، «ببر جوان و انسان پیر» بالاخره با هم مواجه میشوند؟
داستان «ببر جوان و انسان پیر» بر اساس قصهای قدیمی نوشته شده است. در این داستان، عقل و تدبیر انسان در برابر غرش بلند و پنجههای تیز ببر قرار میگیرد و بر آن پیروز میشود. خواندن چنین افسانههای قدیمیای به کودکان کمک میکند قدرت اندیشه و توان حل مسئلهی خود را باور کنند و به آن بها دهند.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 22.۲۴ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 24 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۴۸:۰۰ |
نویسنده | بهرام خائف |
ناشر | انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۲/۲۸ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |