صدای خش خشِ کاغذ میآید. در جنوب اتاق، خانهای از مقوا ساخته شده و نور از نمای بیپنجره و درِ باز آن به سطح اتاق میتابد. شعاعی به رختخوابها در شمال میرسد و دیگری به دیواره طشت پُر از آب میخورد و شکسته میشود. برگهایی کنار طشت افتاده است. سه چوب کبریت روی آب بیحرکتاند. روبهروی طشت، لِفته چهارزانو نشسته. در دامن سیاهش خمیرهای نان و نخ سفیدی که به سنجاقی باز وصل است، قرار دارد. لِفته، مُدام کاغذ را تا میزند. کاغذ بهشکل لوزی که درآمد، لِفته نفسش را حبس کرد. لوزی را که باز کرد، مثلث ِ درست شده در آن، دَکل بلم لِفته شد. بلم را روی آب گذاشت. چوبکبریتها تکانی خوردند. بلم را آرام از میان چوبها گذراند. نوک بلم به دیواره طشت خورد و برگشت. برگها را در طشت انداخت. نوک برگها در آب فرو رفت. برگی به دیواره طشت خورد و یکی به پهلوی بلم. بلم حرکتی نکرد. خمیری به نوک سنجاق زد. نخ را دور سرش چرخاند. سنجاق را در طشت انداخت. دایرههای بزرگ به دیواره طشت که رسید، لِفته گفت: «بیایید، بخورید، بیایید.»
پلک چپش را نیمباز کرد. به محو شدن دایرهها نگاه کرد. گفت: «دِ، بیایید!»
انگشت وسط دست چپش را که به نخ زد، چروکهای زیر چشم چپش جمعتر شد. گفت: «نوک میزنی، ها؟»
بار دیگر به نخ زد، پلکش را کامل باز کرد. گفت: «میگیرمت!»
نخ را کشید. سنجاق پشت سرش افتاد. دایرهها دوباره شکل گرفتند. خمیر داشت از زیر آب بالا میآمد. نخ را کشید. تکان سنجاق را روی کمرش حس کرد. چوب کبریتی از آب بیرون آورد. گفت: «این یکیش!»
-متن از کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 418.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 143 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۴۶:۰۰ |
نویسنده | حسین رحیمی |
ناشر | پرسش |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۷/۰۳ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |