در شهر بندری لیان، که دومین شهر مهم داماک بعد از پایتخت، کادیست، بود. پسری زندگی میکرد به نام فرمان.
بانفوذ، باادب، خوشتیپ، باهوش، پسر فرماندار شهر و نخستوزیر کشور. او همهچیز داشت و همه کس بود.
کسی با این مشخصات حتما شوهر خوبیست پس دختر های زیادی میخواستند خود را به فرمان برسانند ولی او به این موضوعات اهمیتی نمیداد.
او یا وقتش را به مطالعه و یادگیری میگذراند یا به آموزش جنگیدن.
ولی خب اوضاع همینطور نمیماند، هیچوقت اوضاع آنقدر آرمانی نمیماند. برای همین او هم عاشق شد ولی اشتباهی.
مشکل دیگر اینکه او همهچیز آموخته بود جز عاشقی کردن. او حتی بلد نبود خودش را به او نزدیک کند. همهی دخترهای دیگر میخواستند به او برسند ولی او فقط آن دختری را میخواست که اصلاً به او اهمیتی نمیداد و شاید فرمان هم عاشق همین شده بود.
بعد از تفکر زیاد به این نتیجه رسید که نزد او برود و مستقیماً به او بگوید.
رفت و فقط با یک سلام عشقش را به او گفت.
دختر عصبانی شد و با گفتن یک نه رفت.
فرمان ناراحت و غمگین شد و چند روزی خود را در اتاقش حبس کرد.
با خودش فکر کرد مگر چه چیزی کم دارد که دختر به خاطرش به او نه گفته است.
هیچچیز به ذهنش نرسید.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 600.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 167 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۳۴:۰۰ |
نویسنده | ایمان چگنی |
ناشر | انتشارات نسل روشن |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۶/۲۹ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |