«عذرا همان طور که گوشههای چادر نماز چیت گل اشرفیش به را به دندان گرفته بود، گره مراد شلّه گلی را با اطمینان و دل قرص به ضریح امامزاده بست. بعد سرش را بالا کرد و چشمان درشتش را به قندیلهای پر از گرد و خاک سقف مقبره دوخت و با و تمنا و شور و شوق فراوان زیر لب زمزمه کرد...»
شما میتوانید حدس بزنید که آن زن چه چیزی زیر لب زمزمه میکرد؟مسئله آن زن چیست؟ چه چیزی زیر لب زمزمه میکند؟
چیزی که خواندید، بخش اول داستان صوتی «نفتی» به قلم صادق چوبک با توصیف عذرا در امامزادهای شروع میشود و بعد، ماجرای زندگیاش کشف میشود؛ میل زیاد به شوهر کردن! است. داستان «نفتی» را از مجموعه داستانهای زنانه «روایت آواهای سوپرانو» با صدای شهین نجفزاده میشنوید. امیدواریم توانسته باشیم این داستان را برایتان شنیدنیتر کنیم و شما هم همراه ما از شنیدن لذت ببرید.
تاکنون زنی را دیدهاید که در حسرت داشتن شوهر باشد؟
گاهی جالب است از نگاه کسانی که سالها قبلتر ما زندگی میکردند به دنیا نگاه کنیم. دنیایی که ممکن است سرزمین عجایبی باشد برایمان، حتی با وجود آنکه زمان زیادی از آن نگذشته و ما هنوز فاصله چندانی با آنها نداریم، اما فکر و عقایدمان آنقدر از آنها دور است که گاهی باورش این حجم از تغییر زمانه برایمان سخت است.
«من فقط از خدا یه شوهر میخوام.»؛ این جمله را چند سال است نشنیدهایم؟ کسی را میشناسید که همینقدر صریح بگوید که تنها خواستهاش در زندگی شوهر کردن است و بس؟
در نسلهای جدید کم دیدهایم هدف کسی تنها ازدواج با شاهزادهای بر اسب سفید باشد، و حتی اگر چنین بوده، هیچوقت اینقدر صریح مطرح نشده و نشانههایی در عملکرد آن فرد بوده که ما را به چنین نتیجهای رسانده. اما شاید حالا، بعد از سالها تغییر نسلها و دیدگاهها، جالب باشد مرور تاریخ فکرهایی که در سر مردم میچرخیده و دغدغههایشان را میساخته. خواستههایی که با شرم و عرق پیشانی سراغ آن فرد میآمده.
داستان «نفتی» بر پایههای آرزوها و خواستههای دخترکی جنوبی استوار است که تمام هم و غمش را برای ازدواج و خلاصی از خانه پدر گذاشته است. دخترک اسمش عذراست. در ابتدای داستان عذرا را در امامزاده میبینیم که از اوآقا موسی بنجعفر میخواهد پیش خدا واسطه او و خدا شود و طلب شوهری سر راهش قرار دهد میکند. این خواسته عجیب است تا جایی که در داستان میفهمیم خاطرهای دور دختر را گرفتار غریزه جنسی کرده است. خاطرهای کمرنگ از مسافرتی دور در ذهن عذرا ثبت شده است، که دست کمکراننده اتوبوس بدنش را لمس کرده و این لذت توام با بوی بنزین در خاطر او نشسته.
- در جایی از داستان «نفتی» میشنویم:
«تا وقتی که رفت ته اتوبوس روی صندلی نشست، هنوز گیج و منگ بود. مثل اینکه خواب شیرین نیمهتمامی دیده باشد، با ولع و گیجی پی باقیش میگشت. چند بار عضلات گلویش برای قورت دادن آب دهنش به حرکت آمد، اما دهن و گلویش خشک شده بود و بیآنکه خودش بداند هنوز بازوی راستش را به پهلو زور میداد و میکوشید از فراری شدن لذتی که داشت، جلوگیری کند. بوی بنزین هم منگش کرده بود.»
او که یک خاطرهی بیجان تمام ذهنش را گرفته و به خواستههایش شکل داده است، وقتی از همه ناامید میشود دست به کاری میزند و سر صحبت را با کسانی باز میکند که مسیر داستان را برایمان میسازد. داستانی که با صدای خوب شهین نجفزاده میشنویم و لذت میبریم از داستان «نفتی» به قلم گیرای صادق چوبک که ایده اصلی داستانش، نه خیلی دور است، نه خیلی نزدیک، اما قطعا یکی از شنیدنیترین داستانهاست.
چوبک از نویسندگان بزرگ داستاننویسی ایرانی است که توانست وضعیت انسان زمانه خودش را به خوبی در داستانهایش نشان دهد. او نگاهی متفاوت به زنان و مردان داشت و میتوانست حرفهای ناگفته آنها را در داستانهایش بیان کند.
زنان، این نیمی از جمعیت جهان، که بسته به اینکه فرهنگ زمانه در چه اوضاعی به سر ببرد، احساس خوشبختیشان کم یا زیاد میشود، هر یک داستانهایی ناگفته در دل دارند که اگر عیان شود، چه خندهها و گریهها و فریادها و آوازها که شنیده نخواهد شد؛ نوین کتاب در قالب مجموعهای به نام «روایت آواهای سوپرانو» صدای لطیف و گاه حزنانگیز و گاه سرخوشانه جمعی از زنان تاریخ ایران و جهان را منتشر کرده است که داستان پیش رو، یکی از آنهاست.
داستان «نفتی» بخشی از مجموعه داستانهای زنانه «روایت آواهای سوپرانو» است که هر یک به شکلی به موضوع زنان میپردازند و دبیری این مجموعه بر عهده حسین مسعودی آشتیانی است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 13.۸۸ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۴:۴۱ |
نویسنده | صادق چوبک |
راوی | شهین نجف زاده |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۶/۱۸ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |