وقتی کوچک بودم؛ پدربزرگم بهترین دوستم بود. باهم قدم میزدیم و در کنار او احساس آرامش میکردم. یک روز از او در مورد نیایش پرسیدم. پدربزرگ گفت اگر به ندای طبیعت گوش بسپاری درختان، صخرهها، رودها، و هرآنچه در طبیعت هست، دست به نیایش برداشته و هرچه بیشتر گوش میسپردم، کمتر میشنیدم تا روزی که پدربزرگ رفت….