داستانی است از کودکی آواره، و بردهای فراری، و رود پهناور میسیسیپی، و شهرها و مردم رنگارنگ کنارش، و زندگیشان که از پراندوهی خندهآور، و یا از خندهداری اندوهبار است. این معما را کسی نخواهد گشود، چه این داستان دیوار میان خنده و گریه را خراب میکند و این دو را چنان درهم میآمیزد که از هم بازشناخته نمیشوند.