بابی رپتور، کوچک ترین عضو خانوادهی دایناسورها، از خانوادهای جدا شده بود و توی یک جنگل انبوه پنهان شده بود.
اون داشت به کوبیدن پا و دمش روی زمین برای دوستش پیام محرمانهای میفرستاد.
همون لحظه صدایی از پایین کوه شنیده شد.
در طرف دیگهی دره آتشفشان شعله، اژدهایان در حال برگزاری جلسهی مهمی بودن.
زمان اون رسیده بود که یک نگهبان برای مراقبت از آتشفشان انتخاب بشه…