برایتان اتفاق افتاده است و یا ممکن است در اطرافتان با این افراد برخورد داشته باشید که از مال دنیا چیزی کم نداشته باشند. خانه، پول، ماشین و زندگی مملو از رفاه؛ اما خلأ یک چیز همواره آنها را آزار میدهد. آنها خالی از آرامش درونی و خشنودی فردی هستند. از زندگیشان لذت کافی را نمیبرند و هیچچیز آنها را راضی نمیکند. کتاب راهبی که فراری اش را فروخت، داستان مقابلهی ما با زندگی و رضایت ما از آن است. در این کتاب نویسنده با روایتی شیرین قصد دارد راز شادی و آرامش را که در درونمان پنهان شده را فاش کند و توجهمان را به بعد وجودمان جلب کند.
جولیان و جان؛ دو دوستی که در خلال کتاب با هم صحبت میکنند و داستان را جلو میبرند. جولیان منتل یک وکیل درجهی دادگستری است که اوضاع مالی بسیار مساعدی دارد. یک ماشین فراری قرمز دارد اما آیا از این وضعیت راضی است؟ خیر.
داستان از جایی شروع میشود که جولیان تصمیم میگیرد به هیمالیا سفر کند. جایی که راهبهای بودایی در آن زندگی میکنند. در این مسیر او تمام ثروتش را خرج میکند و حتی ماشین فراری قرمز را نیز میفروشد. او در این کتاب داستان این سفر را برای دوست خود جان تعریف میکند و با روایتی جذاب و گیرا به خواننده و نه به جان میگوید که راز شادی را باید در درونمان پیدا کنیم. او معتقد است که باید به ابعاد مختلف وجودیمان پی ببریم تا بتوانیم راه سعادت و خوشبختی واقعی را پیدا کنیم.
رابین شارما، نویسنده کتاب، قصد دارد در این کتاب ما را ترغیب کند تا دریچهای رو به درون باز کنیم و روی تخیلات خودمان حساب کنیم. از شکست خوردن نترسیم و با کار روی تخیلات سعی کنیم با تلاش بیشتر آنها را به واقعیت تبدیل کنیم.
کتاب راهبی که فراریاش را فروخت (The monk who sold his Ferrari) روایت واقعی زندگی و تجربههای شخصی رابین شارما است. او که خود تا ۲۵ سالگی وکیل دادگستری بوده است با نوشتن این کتاب پرفروش اصول مهم و اساسی موفقیت را برای بهبود کیفیت زندگی را بیان میکند. روایت رشد درونی یک وکیل ثروتمند که سعادت را در همین دنیا پیدا کرد.
اولین چاپ کتاب برای سال ۱۹۹۷ است و تا کنون میلیونها نسخه از آن به فروش رسیده است. از جمله افراد معروفی که این کتاب را خوانده و نقدی دربارهی آن نوشتهاند، پائولو کوئیلو است. او دربارهی کتاب میگوید: «یک داستان دلربا و آموزنده که به همان اندازه، لذتبخش است.»
کن ویگوتسکی بعد از خواندن کتاب راهبی که فراریاش را فروخت نوشت: «یک داستان فوقالعاده که درسهای پربار کننده زندگی را آموزش میدهد.» جو تای هم اینگونه نوشت: «راهبی که فراریاش را فروخت یک گنجینه است. یک فرمول ظریف و قوی برای موفقیت و سعادت واقعی. رابین اس شارما دانش سالها متمادی را گردآوری کرده و آن را به زمانه آشفته این روزها پیوند داده است. توانایی زمین گذاشتن کتاب را نداشتم.»
کتاب راهبی که فراریاش را فروخت از زمان چاپ تا به الان جز پرفروشترین کتابهای بینالمللی است که در تمام این سالها میلیونها نسخه از آن به چاپ رسیده است.
رابین شارما نویسندهای است که تا سن ۲۵ سالگی وکیل بود. او در سال ۱۹۶۵ متولد شد و هماکنون یک نویسنده و سخنران موفق کانادایی است. رابین شارما در سال ۱۹۹۴ کتاب ابَر زندگی که اولین کتابش نیز بود را نوشت و بعد از آن کتاب راهبی که فراریاش را فروخت را در سال ۱۹۹۷ به رشتهی تحریر درآورد. وی تاکنون ۱۴ کتاب منتشر کرده است که همگی در سراسر دنیا طرفداران خودش را دارد.
این داستان الهام بخش کتاب تاکنون زندگی خیلی از مردم جهان را تخت تاثیر قرار داده است. این بخش را با جملهای از پیتر هنسون به پایان میرسانم: «به شدت این کتاب برجسته را به کسانی که حقیقتاً به تعالی فردی و موفقیت در زندگی علاقهمند هستند، توصیه میکنم.»
پس اگر خودتان در این گروه هستید و یا در اطرافتان چنین فردی را میشناسید، به خودتان و او این کتاب را هدیه دهید. برای دانلود PDF کتاب راهبی که فراریاش را فروخت میتوانید از طریق همین صفحه اقدام کنید.
کتاب پیش رو به بیش از ۷۰ زبان زندهی دنیا ترجمه شده است. از مترجمان ایرانی که این کتاب را به زبان فارسی بازنویسی کردهاند میتوان به حمیده شاکر طاهری و پرستو نبی پور از انتشارات سایهی سخن، حسین صداقت انتشارات نقشونگار، فرنوش کرمی نشر آینده درخشان و ... نام برد. اما یکی از بهترین ترجمههای این کتاب را میتوان به ترجمهی محسن صبوری نصبت داد که انتشارات یوشیتا آن را روانه بازار کرد.
به خودت اعتماد کن! یک نوع زندگی رو بساز که در تمام مدت زندگی بابتش خوشحال هستی. با روشن کردن جرقههای کوچک و درونی امکان و تبدیل آنها به شعلههای کامیابی، بیشترین بهره را از خود ببر.
«فاستر سی مک کللن»
جولیان گفت: «روزی که رامان؛ حکایت کوتاه عرفانی خود را در بالای کوههای هیمالیا
به من گفت، در واقع از چند حیث کاملا شبیه امروز بود.»
«واقعا؟»
«جلسه ما غروب شروع شد و تا شب. به خوبی پیش رفت. چنان سیگنال عاطفی متقابلی بین هر دوی ما رد و بدل میشد که هوا جریان برق رو از خود عبور میده. همونطور که قبلا هم گفتم، از اولین لحظهای که رامان رو دیدم، احساس کردم که انگار برادر نداشتهام است. امشب با نشستن کنار تو و لذت از دیدن کنجکاوی صورتت همان انرژی و پیوند رو احساس میکنم. از زمانی که دوست شدیم، همیشه به چشم برادر کوچکترم به تو نگاه میکردم. دارم راست میگم تا حد زیادی خودم رو در تو میدیدم.»
«جولیان تو وکیل محشری بودی. هرگز تأثیرت رو فراموش نمیکنم.»
کاملا معلوم بود که هیچ علاقهای به سیر در موزه گذشته خود نداشت.
«جان، دوست دارم به آموزش عناصر افسانه رامان ادامه بدم. اما قبل از اون باید یه چیزی رو اعتراف کنم. تا الان چند تا از روشهای بسیار موّثر تغییر فردی رو بیان کردم که اگه دائما به کار ببری، معجزههایش رو میبینی. امشب سفره دلم رو برات باز میکنم و هرچه بلدم رو تعلیم میدم چرا که وظیفه من همینه. فقط میخوام مطمئن بشم که تو فهمیدی چقدر اهمیت داره که در مقابل، تو هم اين آموزه رو به همه کسانی که دنبال این راهنمایی میگردند منتقل کنی. ما در یک دنیای پر مشغله زندگی میکنیم.»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۲۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 208 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۵۶:۰۰ |
نویسنده | رابین اس شارما |
مترجم |