
کتاب دختر توی آینه
نسخه الکترونیک کتاب دختر توی آینه به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره کتاب دختر توی آینه
من دوازده ساله بودم و عاشق شده بودم. عاشق پسر دوازده سالهای که هم کلاسم بود. آن روزها عجیبترین روزهای زندگیام بودند. انگار تازه خودم را کشف کرده بودم. احساساتی را در خودم کشف میکردم که تا قبل از آن از وجودشان بیخبر بودم. من کم رو و منزوی که تا قبل از آن روز با همکلاسیهایم حتی به زور سلام و علیک میکردم حالا مدام دور و بر رامین میچرخیدم و شوخ و بذلهگو شده بودم. رامین به خاطر قد بلندش ته کلاس مینشست و من کوتاهتر بودم و صندلی جلو مینشستم اما تمام مدت که سر کلاس بودم حواسم به عقب کلاس بود. مدام برمیگشتم و به رامین نگاه میکردم. رامین و دو تا از دوستانش هر سه پشت یک نیمکت کنار هم مینشستند. هر سه قد بلند و کمی درشتتر از باقی بچههای کلاس بودند. اوایل روم نمیشد خودم را به جمع آنها نزدیک کنم. اما احساس عجیبی که در من به وجود آمده بود قویتر از خود من بود. برای همین کمکم زنگهای تفریح خودم را به آنها نزدیک کردم. رامین پسر شاد و مهربانی بود. همیشه در طول دوران مدرسه از طرف باقی پسرهای هم کلاسم طرد شده یا به تمسخر گرفته شده بودم. برای همین با ترس و نگرانی زیادی به رامین نزدیک شدم. اما رفتار رامین با بقیه فرق داشت. پر شر و شور و بگو بخند بود اما مهربان و خوشرو هم بود. از اینکه تمام مدت زنگ تفریح به دنبال او و دوستانش باشم ناراحت نمیشد و اعتراضی نداشت. بعد از آن زنگهای ورزش برای من بهترین ساعت هفته بود. آن دوساعت را تمام مدت من و رامین در یک تیم و کنار هم بازی میکردیم. بعد از هر برد برمیگشتم و با شور و شوق به رامین نگاه میکردم. برق تایید و تشویق را که توی چشمهایش میدیدم برایم کافی بود. آن زمان هنوز متوجه معنی این احساس عجیب و غریبی که نسبت به رامین داشتم نمیشدم. فقط گیج و سر در گم بودم و کشش و جذبه وصفناپذیری در خودم نسبت به او احساس میکردم. اما حالا متوجه میشوم که رامین در واقع اولین عشق دوران کودکی یا اوایل نوجوانی من به حساب میآمد و من دوازده ساله عاشق شده بودم. سه سال دوران راهنمایی سختتر از دوران دبستان میگذشت. جدا از رامین که تنها دلخوشی و انگیزه من برای رفتن به مدرسه بود بقیه بچهها رفتار خوبی با من نداشتند. از نگاههای پسرهای سال بالایی وحشت داشتم. گاهی با چشم و ابرو اشاراتی به من میکردند که معنی آن را نمیفهمیدم ولی احساس بدی به من دست میداد. با اینکه ظاهر کاملا پسرانهای داشتم اما در مدرسه و خیابان متوجه نگاههای ناجور مردم میشدم. قبل از بیرون رفتن از خانه بارها و بارها خودم را توی آینه نگاه میکردم. همیشه یک تیشرت مشکی یا توسی ساده و شلوار جین یا شلوار سرمهای مدرسه را میپوشیدم. از اول بچگیام همیشه موهایم کوتاه کوتاه بود و هیچ چیز عجیب و غریبی در سر تا پایم وجود نداشت اما به محض اینکه پایم را از در خونه بیرون میگذاشتم مردم طوری نگاهم میکردند که انگار موجود عجیب و غریب فضایی هستم. آنقدر معذب میشدم که با شانههای قوز کرده و گردن خم شده از گوشه دیوار حرکت میکردم و تمام مدت مثل گربهای که منتظر پرتاب شدن سنگ یا دمپایی باشد بدنم منقبض و مضطرب بود.
نظرات کاربران درباره کتاب دختر توی آینه