بدون شک، نیروی انسانی کارآمد، مهمترین سرمایهی ملی هر کشوری محسوب میشود. تاثیرگذاری این عامل در رشد و تعالی کشورها، بالاتر از ثروت، مساحت، جمعیت و عواملی از این دست است. شیوهی آموزش در همهی سطوح، به خصوص در سطح آموزش عالی، نقش مهمی را در میزان مفید بودن افراد آموزشدیده، در پیشبرد اهداف جامعه، ایفا میکند.
عدم کارایی مطلوب مهندسان در صنایع، از نشانههای مهم آموزش غیر مبتنی بر نیاز روز و ناسازگاری موضوعات آموزش دادهشده، با نیازهای واقعی است. از آن جایی که در شرایط فعلی دانشگاهها، عمدهی آموزشدهندگان، در قبال میزان کارایی فارغالتحصیلان خود در بیرون از دانشگاه، مسئولیت مستقیم ندارند، به وجود آمدن چنین شرایطی، دور از انتظار نیست. سیستمهای دولتی، عامل اصلی ترویج سیستم آموزش غیرهدفمند است، که به دانشگاهها، صرفا به جهت آموزش مهندسان، بدون توجه به میزان موفقیت دانشآموختگان این موسسات در جامعه، حقوق پرداخت میشود. در این سیستم ناکارآمد، دانشآموخته لزوما، با نیازها سازگار نیست و صرفا، حملکنندهی یک سری مطالب نظری، با کمترین وجهی کاربردی، است. تلخترین تجربهی فارغالتحصیلان این نوع سیستم آموزشی، زمان رویارویی آنها با مسایل واقعی صنعت و عدمآمادگی کامل آنها در مرحلهی کار و نیز شناخت و رفع نقایص است. این امر باعث شدهاست که اکثر مهندسان، شکاف بزرگی بین آموزشهای دانشگاهی و مسایل واقعی ببینند و بعضا، برای این دو، دو دنیای جداگانه، با خصوصیات خاص خود متصور شوند. این در حالی است که پیشرفت واقعی، زمانی حاصل میشود که مکانیزم حاکم بر فرآیندها، به خوبی شناختهشود و با استفاده از دانش نظری، در جهت بهبود آن، قدم برداشتهشود.
جدایی دانشگاه و صنعت، که سالهاست به عنوان مشکلی لاینحل باقی ماندهاست، ریشه درآموزشی دارد که در آن، به نیاز مشتری توجهی نمیشود. نزدیک کردن واقعی دانشگاه و صنعت، در گرو آموزش مهندسانی است که برای اداره و حل مشکلات صنایع، آموزش دیدهباشند. مهندسی که در فرهنگ آموزش خود، نحوهی مواجهه با مسایل واقعی و شیوهی حل آنها را نیاموختهباشد، چگونه میتواند با ورود به جامعه، به یک باره جهش کند و از عهده امور برآید.
ترجیح تاریخی مهندسان خارجی بر مهندسان داخلی در صنایع، علاوه بر مسایل فرهنگی، به عدم توانایی کامل متخصصان داخلی، در برآورده کردن نیازها در زمان معین و با هزینه و امکانات محدود، مربوط میشود. مهندسی که طی چندین سال تحصیل در دانشگاه، آموزشهای کاربردی لازم را برای مطالعه، اجرا، کنترل و بهینهسازی فرآیندهای مورد نیاز ندیدهاست، چگونه میتواند از عهدهی این مسئولیت خطیر برآید. بررسیهای انجامشده نشان میدهد، که جوانان ایرانی، با آموزش دیدن در دانشگاههای معتبر خارجی، به متخصصانی تبدیل میشوند که کارایی آنها، قابل مقایسه با همدورهایهای خودشان، در داخل نیست.
یکی از راهکارهای مقابله با این مشکل، اعطای اختیار به دانشگاهها، جهت طراحی دروس و دورههای جدید، بودهاست.