عاشقانهای کهن
از شروع شاهی دیدار
برهمایی در هزاران صورت
شیوایی که در حلول شاهینی به پرواز در میآیی
چشمانت ارابه ی خورشید که ماه بر آن میراند
شعری که روح هر انقلاب در تو میلرزد
پرگاری که خدا با آن دایره خلقت را موسس کرد
تا بیرون از وجود تو هیچ نباشد