دهلی ستاره بود
سوسوزنان به سِحر
میآمَدَت به چشم و نمیآمَدَت به چشم
یا نه!
سیاهچالهای۱ از چشمرَس به دور
با بینهایت سیارهی غریب
در عمقِ شب رها
بیهیچ خوف و خشم
یا ماه بود شاید
ماهِ تمامْ بدر
بیهاله
بیهلال
در ابری از خیال
یا نه سیاهچاله
نَه ماه و ستاره