مباحث کلام و اصول فقه بهعنوان دو علم مجزا که هر کدام در تاریخ فرهنگ اسلامی مسیر تطوّر خویش را به تفکیک پیمودهاند، آنگاه که بهصورت مضاف و مضافالیه با نام مذهب «امامیه» همراه گشته، دو ترکیب «کلام امامیه» و «اصول فقه امامیه» را بهوجود میآورند، ویژگیهای خاصی را شامل میشوند که تا حد زیادی این دو دانش اسلامی را در بیشترین حد ممکن به هم مرتبط میدارد. بر همین اساس در نگاهی کلی به اصول فقه امامیه و کلام در معنای عام آن، میزان تأثیر و تأثر و همگرایی این دو علم چنان آشکارا روی مینماید که بررسی یکی بدون توجه به دیگری، چندان بر سبیل دقت علمی نیست. واقعیت آن است که در پژوهشی در مبانی اصول فقه امامیه، جایگاه پرقدر کلام هرگز قابل چشمپوشی نبوده و توجهی مضاعف را میطلبد. بر این اساس نگاهی بر روابط متقابل دو علم کلام و اصول، از موضوعات شایان توجه در این پژوهش خواهد بود. تبیین جایگاه متکلمان امامی در تدوین علم کلام، در کنار بررسی مکتب متکلمان و نیز مروری بر تاریخ اصول فقه امامیه، نهتنها امکان توجهی توأمان را در چگونگی مسیر همگرایی این دو مبحث فراهم میآورد، بلکه جایگاه شاخص برخی کسان و مکاتب منسوب بدیشان را نیز مورد دقت قرار میدهد. طبیعی است در این میدان به برخی اصطلاحات و کلیدواژگان اصلی بهطور خاص توجه خواهد شد، بهویژه آنچه در عنوان کتاب جای گرفته است.