دیدیه وان کوولر متولد سال ۱۹۶۰ در نیس فرانسه است. وی در هشت سالگی، برای رسیدن به استقلال و نیز کمک به امرارمعاش خانوادهاش، روی به نوشتن آورد و تصمیم گرفت رمانهای خودش را منتشر کند. همین امر سبب شد تا در ماه به دهها ناشر مراجعه کند. ولی بر اثر جدی گرفته نشدن به وسیلۀ ناشران و تهدیدهای پدر و مادرش، چیزی نمانده بود که رویای خود را رها کند. تا اینکه، به طور کاملاً اتفاقی، در رستورانی گرتا گاربو، ستارۀ سرشناس سوئدی هالیوود را دید. همین نیز باعث شد تا مصاحبهای خیالی را در ذهنش سروسامان دهد و از بخت خوبش نیز یکی از همان مصاحبههای خیالی، به لطف ذوق ادبی وی، در یکی از روزنامهها منتشر شد. همین امر باعث شد وی با شوری خاص یک بار دیگر قلم در دست بگیرد و مشتاق تماس با ناشران پاریسی شود.
وی، پس از چند سال فعالیت در حوزۀ تئاتر و به روی صحنه بردن نمایشهای مختلفی از سارتر و گذراندن مدت کوتاهی در شبکۀ خبری فرانس ۳، سرانجام موفق شد ناشری را پیدا کند که به کارهایش علاقه نشان دهد. به این ترتیب، پس از سیزده سال تلاش مداوم و خستگیناپذیر و تسلیم نشدن، نه تنها نخستین رمانش انتشار یافت، بلکه خیلی زود با استقبالی زیاد رویارو شد.
پس از این دوره، نوار کامیابیهای این نویسندۀ جوان ادامه پیدا کرد و او توانست جوایز ادبی را، یکی پس از دیگری، از آن خود کند. در سال ۱۹۹۴، توانست با انتشارات معتبر آلبن میشل قرارداد ببند و با انتشار رمان «یک عزیمت ساده» جایزۀ ادبی گنکور را به دست آورد.
داستانش جالب بود و موضوع تازه ای داشت اواخر داستان غافلگیری داره ولی ا یکم مبهم میشه به نظرم نیاز داشت یکم بیشتر روش کار بشه ولی در کل خوب بود داستان بلندی نداره و یه روزه میشه خوند.
1
من فیلمش رو دیده بودم و فوق العاده بود برای همین کتابش رو دانلود کردم ک بخونم😍