مریم خواهر من است. من هم برادر او هستم.
یک روز با هم رفتیم پارک. من میخواستم سوار سرهسره شوم. اما یک بچه که از من برزگتر بود، نمیگذاشت من از پلههای سرهسره بالا بروم.
مریم آمد جلو و به او گفت: الآن نوبت برادر من است.
بچه گفت: سره سره مال من است و نمیگذارم کسی سوار آن شود.