چراغقوهام را روشن کردم، چیز زیادی آن پایین دیده نمیشد. دیروقت بود و حتی ستارهها خوابیده بودند. سعی کردم مراقب باشم اما در همان قدم اول پای بدون کفشم روی شنها سُرخورد. شن، نرم و خنک بود. در یک چشم بههم زدن سُرخوردنم روی شنها بیشتر و بیشتر شد و نور چادرم کمتر و دورتر. با سرعت یک اتوبوس بزرگ که ترمز بریده باشد، سُرمیخوردم و پایین میرفتم. بعد، به چیزی خوردم، شاید یک سنگ بزرگ. پرت شدم بالا و برای آخرین بار نور چادرم را دیدم که تنها و نگران بالای تپه ایستاده بود. توی آسمان چرخی زدم و شاتالاپ داخل برکهی پر از آبی افتادم. سُرخوردن تشنهام کرده بود. کمی آب خوردم، بعد همانجا توی آب خنک خوابم برد. بله خوابم برد. شما بودید چهکار میکردید؟ آن وقتِ شب با یک لنگهکفش و لباسهای خیس راه میافتادید تا برگردید بالا؟ نه! شرط میبندم شما هم مثل من سرتان را روی اولین چیز نرمی که کنارتان بود میگذاشتید و بعد از یک سفر خستهکننده میخوابیدید؛ هرچند فکر نمیکنم صبح از دیدن بز بزرگ و عصبانی زیر سرتان خیلی خوشحال میشدید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۶۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 108 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۳۶:۰۰ |
نویسنده | مکرمه شوشتری |
ناشر | انتشارات پیدایش |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۵/۰۱ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 60,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خیلی خوب بود