شعر با حکمت گل رنگین بود
رهنماییهای آن سنگین بود
شعر ا گر از فکرت آید گل دهد
عشقبازی بر گل و بلبل دهد
شعر ا گر با بینش و سنگین بود
بر خلایق قابل تمکین بود
شعر باید کار و افکار آورد
بهر دلبر یار و دلدار آورد
شعر اگر انگیزه دارد جان بود
روشنی بخش ره ایمان بود
شعر باید واژه را افسون کند
قلب لیلی چون دل مجنون کند
شعر باید بر تن آرامش دهد
عقل را با علم و دین سازش دهد
شعر باید حمد رحمانی بود
حاصلش انعام سبحانی بود
شعر باید ذوق دیدار آورد
خفتگان را طبع بیدار آورد
شعر را با جام وحدت سرٚکشند
لذّت از آیات هستی بر چشند
شعر را با عقل و عرفان سر کنند
عقلهای سالم آن را بر کنند
شعر فطرت پیک و جدانی بود
در بدن پیغمبر ثانی بود
شعر اگر گوئی و داری شاعری
علم و فکرت را مبر در ساحری
شعر و فعلت گر برآید هم نوا
شعر درمان گردد و فعلت دوا
شعر باید دلنواز دل بود
چیدن شعر وفا مشگل بود
شعر دل آرد «صفا» احوال دل
شعر ناموزن کند دل را کسل