این داستانی در مورد خانواده ای به اسم فا هست. داستان عشق فا مولان به پدرش
داستان از وقتی شروع میشه که "هان ها" به شهر فا مولان در چین حمله کردند. مردان شهر به جنگ و دفاع از کشورشان دعوت شدند. گاهی وقتها اگر پدری به جنگ دعوت میشد؛ ولی توانایی جنگیدن رو نداشت، باید پسرش داوطلب میشد و به جای اون به جنگ میرفت. تو خانوادهی موالن، او تنها فرزند خانواده بود. وقتی که پدر مولان برای جنگ دعوت شد، دلش شکست. پدرش تو جنگ قبلی شجاعانه جنگیده بود و مجروح شده بود. ممکن نبود پدرش از این جنگ جان سالم بدر ببرد.همه سردرگم بودن و نمیدونست که باید چه کاری انجام بدن…