به سالهای دور برمی گردیم، به زمانی که در وطن با فعالیت های فرهنگی و خدمات آموزشی و ترجمه ی کتب علمی اشتغال داشتم.
دوری از وطن گاهی ایجاب می کند که انسان با دید گاهی وسیع تر به محیط اطراف بنگرد و بسیاری از مسائل را دقیق تر زیر ذره بینِ کنجکاوی برده و بررسی کند. خواندن و مطالعه و تیزبینی، نخستین شرط است که دستیابی به این مهم را آسانتر کرده و عواید پر بارِ این کنجکاوی ها، گاهی راهِ پیشرفت را هموار می سازد.
برخی فکر می کنند که در فرنگ زندگی کردن نوعی تنوع طلبی و برتری جویی است، که چنین نبوده و نیست. زندگی در هر محیطی، چه در داخل و چه در خارج، بستگی دارد به دیدگاه هر انسانی که هدف و منظور خود را از زیستن بداند و میزان تأثیر پذیری خود را تشخیص دهد.
استیون ـ کی نویسندۀ تازه کارانگلیسی یکی از افرادی است که محیط خود و درد های جامعه اش را لمس کرده و آنها را در قالب داستانهایش به تصویر می کشد. این نویسندۀ تازه کار بخوبی آگاه است که درد کشورش چیست. او می داند که آوازه شهرت کشورش دردنیای امروزی به عنوان مهد تمدن و آسایش، افسانه ای بیش نیست و اگر ظاهر فریبندۀ آن نادیده گرفته شود، درد های درونی به وضوح جلوه گر خواهد شد.
استیون کی که برخلاف تصور، گرایش های اسلامی دارد،بدبختی و بی پولی مردم عامی، بخصوص طبقه مهاجر را بخوبی حس می کند. همان طوریکه در این داستان نیز محسوس است، فشار های مختلف زندگی، این طبقات را نا خود آگاه از مسیر عادی زندگی دور کرده و با پناه آوردن به مواد مخدر، آنهم از سنین نو جوانی یکی دیگر از دردهای اجتماعی را جلوه گر می سازد.