
کتاب افسانه هفت استاد
از داستانهای كلاسيک و بسيار معروف چين باستان
نسخه الکترونیک کتاب افسانه هفت استاد به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره کتاب افسانه هفت استاد
در طول یک زمستان، هوا به طرز غیرمعمولی سرد شد. دانههای یرف به شدّت بر زمین فرو میبارید، و باد به سختی میوزید. تمام کوچههای دهکده نیز خالی از سکنه بود و چنین به نظر میرسید که کلّ دهکده، حالتی غمانگیز و خلوت یافته است. در یک شب سرد و تاریک، دو گدای مستمند از راه رسیدند و به سمت خانه مادر وانگ رفتند و از او خوراکی و پناهگاهی برای خوابیدن درخواست کردند. هنگامی که مادر وانگ آنها را مشاهده کرد، به آنها گفت: «شما هر دو جوان و نیرومند هستید. آخر چرا گدایی میکنید؟ آخر چرا نمیتوانید یک کار شرافتمندانه بیابید، و به جای آن که از صدقه دیگران زندگی به سر آورید، با تلاش خود زندگی کنید؟ اگر انتظار دارید تا کمکی از سوی من دریافت کنید، پس به راستی باید دیوانه باشید!» او تازه جمله خود را به پایان رسانیده بود که ناگهان یک راهب بودایی و یک راهب تائوئیست از راه رسیدند و درخواست برنج و سبزیجات کردند.
نظرات کاربران درباره کتاب افسانه هفت استاد