نیکوتر به نظر میرسد تا به جای هر توضیح جانبی و خلاصهی کتاب، نوشتهای که فردریک بکمن در مقدمهی این کتاب دربارهی داستان خود نوشته است را بخوانیم.
زمانی یکی ازبتهای زندگی من گفت:«یکی از بدترین چیزهای پیری این است که دیگر هیچ ايدهی تازهای به ذهنم نمیرسد».
این کلمات را هیچگاه فراموش نمیکنم زیرا که بزرگترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم. حدس میزنم که تنها من نیستم که چنین ترسی دارد. نژاد انسان به شکلی عجیب از پیرشدن بیشتر میهراسد تا از مردن.
این رمان، داستانی است دربارهی خاطرهها و گم شدنشان. یک نامهی عاشقانه است و در عین حال خداحافظی آهستهی یک پدربزرگ با نوهاش و یک پدر با پسرش.
صادقانه بگویم اصلاً منظورم اين نبود که اين کتاب را حتماً بخوانید. بلکه اين کتاب را نوشتم فقط به اين دلیل که میخواستم افکار خودم را سروسامانی داده باشم. چون من از آن دسته آدمهایی هستم که باید افکارم را روی کاغذ ببینم تا برایم معنا پیدا کنند. اما به هرحال تبدیل شد به رمان کوتاهی در این باره من چطور دارم با از دست دادن فوقالعاده ترین ذهنی که میشناختم کنار میآیم و دربارهس از دست دادن کسی که هنوز هم اینجاست. و اینکه چطور میخواهم موضوع را برای بچه هایم توضیح بدهم. اگر برایتان جالب باشد باید بگویم دارم دست از فکر کردن به آن برمیدارم.
این داستان دربارهی ترس است و دربارهی عشق و اینکه چطور این دو اغلب دست دردست هم پیش میروند و در نهایت دربارهی زمان است، وقتی که هنوز مالک آن هستیم. از اينکه این داستان را به خودتان تقدیم می کنید سپاسگزارم.
فردریک بکمن
فردریک بکمن Fredrik Backman را بدون شک همگی با کتاب مردی به نام اوه میشناسیم. مردی به نام اوه اولین کتابی است که از بکمن در سال 2012 منتشر شد. بکمن پس از موفقیت و شهرت جهانی اولین کتاب خود کتابهای تمام چیزهایی که پسر کوچولوی من باید دربارهی دنیا بداند، مادر بزرگ سلام رساند و گفت متاسف است، بریت ماری اینجا بود و سپس کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود را در سال 2016 به چاپ رساند. بکمن پس از این کتاب نیز کتابهای شهر خرسها،معاملهی زندگی و ما در برابر شما را تا سال 2019 به چاپ رسانید که تمامی این آثار توسط مترجمان گوناگونی به فارسی برگردانده شدهاند و در اپلیکیشن و وبسایت فیدیبو در نسخههای کتاب الکترونیکی، PDF و کتاب صوتی برای دانلود موجود هستند.
انتشارات نون کتاب و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود را با ترجمهی الهام رعایی عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است. از این کتاب ترجمهی دیگری به همت انتشارات آفتابکاران و با ترجمهی ریحانه وادیدار به چاپ رسیده است. ترجمهی حاضر یعنی حاصل تلاش خانم الهام رعایی توانسته است نزد مخاطبان با اقبال و مقبولیت بیشتری نسبت به سایر ترجمههای این کتاب روبرو شود.
کتاب پیشرو نمایی تکان دهنده است از مردی سالخورده که تلاش میکند خاطرههایی که دائما به دلیل آلزایمر از میان انگشتان او لیز میخورند را حفظ کند. بکمن مانند سایر آثار خود در این کتاب نیز تلاش میکند تا درک عمیق خود از طبیعت بشری و احساس همدردی عمیق با مردمی که در شرایط سخت و دشوار زندگی میکنند را به خواننده منتقل کند. این کتاب داستانی مختصر است که به خوانندهی خود احساس عمیق و گرانبهای ارزش زندگی را منتقل میکند.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود اثر فردریک بکمن بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستان میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 415.۲۴ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 70 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۲۰:۰۰ |
نویسنده | فردریک بکمن |
مترجم | الهام رعایی |
ناشر | نشر نون |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Och varje morgon blir vägen hem längre och längre, 2,016. |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۱۲/۱۱ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 18,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
قلم فردریک بکمن و نگاهش به دنیا رو دوست دارم، یه جور مثبت اندیشی بدون شعار زدگی داره. خصوصیتی که توی مردی به نام اوه هم دیده میشد. از این کتابش هم لذت بردم. کوتاه ولی دلنشین بود
«پیرمرد میگوید از مدرسه تعریف کن نوآنوآ» او همیشه میخواهد همه چیز را درباره مدرسه بداند، ولی نه مثل بقیۀ بزرگترها که فقط میخواهند بدانند آیا نوآ درست رفتار میکند یا نه. بابابزرگ میخواهد بداند آیا رفتار مدرسه درست هست که خوب البته به ندرت هست. نوآ میگوید «معلم مجبورمون کرد یه داستان درباره اینکه وقتی بزرگ شدیم میخوایم چیکاره بشیم بنویسیم.» «خوب تو چی نوشتی؟» «نوشتم که در درجه اول میخوام تمرکز کنم که کوچیک بمونم.» «جواب خیلی خوبیه.» «خوبه مگه نه؟ من که ترجیح میدم پیر باشم تا آدم بزرگ. همۀ آدم بزرگا عصبانین، فقط بچهها و پیرها میخندن.» «اینا رو نوشتی؟» «بله.» «معلمت چی گفت؟» «گفت که من موضوع رو درست نفهمیدم.» «و تو چی گفتی؟» «گفتم اون جواب من رو درست نفهمیده.» 😢بازم رفتم بکمنتراپی❤️🥺 کیه که با یه داستان زیر ١٠٠ صفحه، بتونه قلبمو پر از عشق و امید و غم کنه؟ قطعا بکمن... داستان درمورد ردپای &#۳۴;زمان&#۳۴;ــه. زمانی که توی دنیای بیرون بیرحمانه میگذره ولی توی ذهن ما میتونه گاهی ماهها و سالها و قرنها بایسته. خاطرههای ما همینطوری تشکیل میشن دیگه. مگه نه؟ خیلی خوب بود. خیلی خیلی زیاد...
با سلام. این کتاب رو خوندم و تقریبا ۴۵ دقیقه وقت نمیگیره ... روایت داستان گفت و گوهای پدر بزرگ با سه شخصیت داستان. نوه ، پسر و همسر ... به نظرم گفت و گوهای مرتبط با نوه بیشتر بیان درک مفهوم کلی زندگی و معانی هست که از اون میشه کسب کرد. نگاه به زندگی از دریچه ی پدربزرگ شدن و در عین حال بیان صادقانه درک زندگی در حالتی معلق گونه که بکمن آلزایمر رو بهانه خوبی در اینجا در نظر گرفته. گفت و گو با پسر که بخش های کوتاهی رو شامل میشه مربوط به دوره زمانی میشه که انسان در واقعیت های زندگی خودش قرار می گیره و در نهایت گفت و گو با همسر و معشوقه ی زندگی که بخش های احساسی و عاطفی رو با خودش همراه می کنه ... در مجموع میشه گفت در یک داستان کوتاه بسیار خوب این بیان ها جا گرفته و سعی شده به هسته ی اصلی روایت توجه بشه و از پراکنده گویی ها و طولانی شدن بی مورد داستان جلوگیری شده ... کتاب خیلی خوبیه و حتی ارزش دو بار خوندن رو داره .... اگه دست گرفتید تا آخرش برید ... لذت ببرید ...
من دیروز این کتاب رو از دیجی کالا سفارش دادم و امروز تمومش کردم... من اولین بار کتاب مردی به نام اوه رو خوندم و بعد از اینکه کتاب رو تموم کردم، احساس کردم که نوشته فردریک بکمن مثل این میمونه که تو داری تو یه مسیر پر از احساسات قدم میزاری و دوست داری مه این مسیر ادامه پیدا کنه، برای همین وقتی کتاب مردی به نام اوه رو تموم کردم، رفتم سراغ یکی دیگه از اثار ایشون، که با کتاب و هر روز صبح راه خانه دور تر دورتر میشود اشنا شدم، و میتونم به جرئت بگم که این رمان کوتاه واقعا شگفت انگیز بود، و داستان جالبی هم داشته... و حالا که این کتاب رو تموم کردم، فکر کنم شاید کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است رو بخونم، چون واقعا این نویسنده سوئدی، شاهکار میکنه با مغز و قلب و روح تو... و در کل که حتما حتما کتاب مردی به نام اوه رو بخونید،مطمئنم که خوشتون میاد و لذت می برید، این کتاب به قدری فوق العاده هست که یک مجله المانی به نام اشپیگل درموردش گفته که هر کی از این کتاب خوشش نیاد، بهتره دیگه کتابی نخونه، و واقعا هم درست گفته... ?
این کتاب در مورد آلزایمره و خاطراتی که یکی پس از دیگری کمرنگ و خاک گرفته میشن... داستان یک پدربزرگه که عاشق نوش هست و دوست نداره فراموشش کنه ، اما میدونه که به زودی اونو از خاطر خواهد برد و این خیلی غمگینه..? به قول خود نویسنده :"خیلی دردناکه که دلتنگ کسی بشی که هنوز اینجاست!" غمگین تر اینکه خاطرات عشق بی نظیر زندگیش دارن براش محو میشن..! و چه چیزی دردناک تر از اینکه یه قسمت بزرگی از قلبت گم بشه؟! کتاب کوتاه و تاثیرگذاری بود..ریتم تندی نداشت اما همیشه دیدن زندگی از چشم آدمای مختلف رو دوست داشتم. و خب فکر میکنم توی رشته ی ما خیلی نیاز هست که گاهی چشمامونو ببندیم و زندگی رو با چشمای اطرافیانمون ببینیم..چرا که درد را تنها درد کشیده میداند..? و این بار زندگی رو از چشمای پیرمردی چندین و چندساله و در آستانه ی فراموشی کامل دیدم...
"و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود" فراموشی،ریاضیات،عشق سه عنصری که این داستان کوتاه را تشکیل می دهند،عناصری در تضاد با یکدیگر، هیچ عشقی فراموش شدنی نیست، هیچ عشقی مبتنی بر ریاضیات و منطق ایجاد نمی شود، و هیچ منطق و ریاضیاتی قابل فراموشی نیست، بکمن با ظرافت به گونه ای این عناصر را در تار و پود داستان تنیده است که باعث ایجاد یک هارمونی جالب و خواندنی شده است، نوشتن خلاصه ای از این کتاب تقریبا غیر ممکن خواهد بود زیرا که این کتاب نیازمند تصویر سازی ذهنی در هنگام مطالعه می باشد و نمی توان تصاویر برش خورده ای از آن را ارائه نمود و لازم است تا پیوستگی رعایت شود،شاید نزدیک ترین احساس به این کتاب داستان کوتاه "بوف کور" از صادق هدایت باشد بنابراین اگر از نماد ها و تصویر پردازی های این چنینی لذت میبرید توصیه میکنم که این داستان کوتاه را از دست ندهید . . . ?محمد ایوبی
نسخه صوتی ش رو گوش دادم. فارغ از خوانش فوق العادهی گوینده ش و موسیقی مناسبی که برای نسخه صوتی گذاشته شده بود، اولین کتابی بود که باهاش گریه کردم :) . داستان، اهمیت جزئیات و لحظات زندگی و خاطرات و احوال کسی که فراموشی گرفته رو با ظرافت هر چه تمام تر میگه. استیصال اونا برای نگهداشتن یاد عزیزان و اتفاقات و از یک سو، جدال این بیماری با روزهای رسته از فراموشی رو به وضوح میتونید ببینید. همچنین اهمیت اعتقاد به خدا و معنویت در گفت و گوی بین شخصیتها مشهود هست👍 اگه خدایی نکرده، عزیزتون به طور ناگهانی بیمار شده باشه یا از دستش داده باشید، این داستان رو بیشتر درک خواهید کرد. . در کل، داستان برای ما این پیام رو داره که قدر اطرافیان و خاطرات رو بیشتر بدونیم و ارزش زندگی رو _با تمام جزئیات خوب و بدش_ بیشتر درک کنیم🌱 خوندن و شنیدنش رو بسیار توصیه میکنم👍
اکر توی ۲۵ صفحه اول چیزی متوجه نشدید مهم نیست! ادامه بدید... شگفت زده میشید
یه داستان کوتاه خوب . یه غم بزرگی تو دل ادم ایجاد میکنه که با ده تا اه هم خارج نمیشه . خاطره عشقی که تو دوره زمونه الان کیمیاست . فریمن قلم بسیار گیرا و خوبی داره .
اولین کتابی بود که باهاش گریه کردم.چون پدربزرگم آلزایمر داشت خیلی با این کتاب احساس نزدیکی کردم.انگار میتونستم یه جورایی دنیا رو از نگاه اون ببینم و بفهمم چقدر سخته که آدم تمام چیز هایی که یه عمر برای به دست آوردنشون زحمت کشیده رو کم کم از دست بده تمام خاطرات با ارزشش،کسایی که دوستشون داره رو از یاد ببره، تمام چیزهایی که به زندگیش معنا میده و باعث میشه خودشو بشناسه مفهومشو براش از دست میده و بدون اونا دیگه نمیتونه به خاطر بیاره کیه و این خیلی درناکه.