0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
پاییز فصل آخر سال است
٪50

معرفی، خرید و دانلود کتاب پاییز فصل آخر سال است

نویسنده:
نسیم مرعشی
درباره پاییز فصل آخر سال است
«پاییز فصل آخر سال است»‌ نوشته نسیم مرعشی( -۱۳۶۲) و برگزیده بخش رمان جایزه جلال آل احمد است. این رمان برش‌هایی از زندگی سه دختر در آستانه‌ی سی سالگی است. سه دختر که زندگی‌شان از در دوران دانشگاه با هم گره خورده و حالا در حالی که راهشان کاملا از هم جداست، کماکان روی زندگی هم تاثیر می‌گذارند. کتاب «پاییز فصل آخر سال است» دو بخش با عنوان‌های «تابستان» و «پاییز» دارد. هر کدام از این دو بخش شامل سه فصل است که هر فصل از نگاه یکی از شخصیت‌های رمان روایت می‌شود. در بخش اول هر کدام از سه شخصیت چند ساعت از یک روز خاص را روایت می‌کنند و روایت آن‌ها گاهی به هم برخورد می‌کند. بخش دوم سه ماه بعد اتفاق می‌افتد و در آن شخصیت‌ها سه روز متفاوت غیر متوالی را روایت می‌کنند به طوری که روایت داستان به شکلی دایره‌ای درمی‌آید. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «دنبال تو می‌دویدم. روی سرامیک‌های سرد و سفید سالن. در آن سکوت ترسناکِ هزار‌ساله. هن‌و‌هنِ نفس‌هایم با هر گام بلندتر در گوشم تکرار می‌شد و گلویم را تلخ می‌کرد. بخش پروازهای خارجی آن‌طرف بود. امام نه، مهرآباد بود انگار. و سالن پروازش هی دورتر می‌شد. رسیدم به گیت. پشتت به من بود، اما شناختمت. کت نیلی‌ات تن‌ات بود و چمدان‌به‌دست، منتظر و آرام ایستاده بودی. روشنی سالن به سفیدی می‌زد. فقط نور می‌دیدم و تو را. لکه‌ای نیلی روی سفیدی مطلق. صدایت زدم. راه افتادی و دور شدی. سُر می‌خوردی روی سرامیک‌های سالن. دویدم. دستم را دراز کردم و دستت را گرفتم. برگشتی. دستت توی دستم ماند و هواپیما پرید».
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
گوینده هوشمند (AI)
راوی
حجم
1.۲۳ مگابایت
تعداد صفحات
189 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۶:۱۸:۰۰
نویسندهنسیم مرعشی
ناشرنشر چشمه
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۵/۰۷/۲۸
قیمت ارزی
5.۵ دلار
قیمت چاپی
55,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
راوی
۱.۲۳ مگابایت
۱۸۹ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
4
از 5
براساس رأی 717 مخاطب
گیرا 🧲 (10)
خوش‌خوان 🪶 (7)
5
ستاره
42 ٪
4
ستاره
33 ٪
3
ستاره
9 ٪
2
ستاره
6 ٪
1
ستاره
7 ٪
396 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
3

اول ازهمه باید به قلم توانای خانم مرعشی خداقوت گفت...واما خود کتاب...،از نظر توصیفات ادبی بسیار عالی بود، تصویر سازی و شخصیت پردازی داستان بسیار قوی و ملموس بود ،بطوری که به عنوان یک زن خیلی خوب موقعیتها را میتوانستم درک کنم و با شخصیتهای داستان ارتباط برقرار کنم .اما تصور من از این کتاب، داستان قوی تری بود.کاش در کنار این توصیفات زیبا وقوی موضوع جذابتری انتخاب میشد .دراین داستان به نظرمن تنها به بعد احساسی وجود زن پرداخته شده بود و اون را از دو دیدگاه وابسته به مرد میدانست (به طوریکه در شخصیت شبانه حتی گاهی جرات اظهار نظر را هم دربرابر ارسلان نداشت ).اینکه بعضا شخصیتی نگران وافسرده از یک زن را به نمایش گذاشته شده بود را دوست نداشتم .نمی گویم چنین مواردی در جامعه وجود ندارد اما بهتر بود از ویژگیهای دیگر زنان نیز در داستان بکار برده میشد.انچه من دراین داستان دیدم تنها چهره ای تنها ودرمانده از زن بود .از فضای تلخ کتاب که بگذریم توصیفات وقلم زیبایش را دوست داشتم والبته پایان غافلگیر کننده اش را.....

5

این نویسنده چقدر خوب زندگی رو شناخته. با اینکه دیالوگ ها به محاوره نوشته نشده اما خوب احساسات شخصیت ها رو منتقل میکنه. نه زیاده گویی کرده نه کم گویی. نه پیچیده نویسی کرده نه عامیانه اش کرده. تخیل و صنایع ادبی به کار رفته در کتاب هم قشنگه. اونجا که شبانه درباره خاک برگ گلدون حرف میزنه... اونجا که لیلا درباره آه مسموم داخل ماشین میگه... شوق و ذوق لیلا هم برای کارش خیلی برام قابل درک بود. از اون لحظه ها بود که احساس می کرد جایی ایستاده که بهش معنی بودن میده. ممنون از خانوم مرعشی که رمان به این خوبی نوشتن. حال و هوای دلم تازه شد. ♥

4

«زندگی همه‌جورش سخت است، هر روز سخت‌تر از روز قبل. دارم توی ابرها زندگی می‌کنم. مالیخولیایی شده‌ام. همین کتاب‌ها مالیخولیایی‌ام کرده‌اند، می‌دانم. همین کتاب‌ها که پر از قهرمان هستند. قهرمان‌های سمی. قهرمان‌هایی که هی توی ذهنم به‌هم بافتم‌شان و بزرگ و کوچک‌شان کردم و بالا و پایین‌شان کردم و آخرش یک قهرمان برای خودم ساختم که هیچ‌جا پیدا نمی‌شود.» البته این کتاب را می‌توانید بدون ترس از مالیخولیایی شدن و با خیال راحت بخوانید. از آن رمان‌هایی است که وقتی می‌خوانی، با خودت می‌گویی چقدر نوشتن راحت است! ولی نوبتِ نوشتن خودت که می‌شود، مثل آهو در گُل می‌مانی! و تازه می‌فهمی که نه هرکه سر بتراشد ... یعنی چه. رمان دو فصل «تابستان» و «پاییز» دارد که هرکدام به سه «تکه» تقسیم شده است. سه تکه‌ی تابستان که سه شخصیت اصلی را معرفی می‌کند، هر سه خوبند، اما در سه تکه‌ی پاییز، لیلا با اختلاف از دوتای دیگر سرتر است.

4

کتاب خوبیه.با شخصیت پردازی خوب.و نثر روان زیبا.با اینکه فضای تلخی داشت دوستش داشتم.بیشتر از همه از شخصیت شبانه لذت بردم.واقعا خوب بود.از آنجا که نسخه صوتی اش را خواندم یا شنیدم شخصیت ها برایم خیلی زنده تر و واقعی تر شدند.

4

داستان در ادامه ی تضعیف زن هاست و احساساتی بودنشون رو منفی و بر علیه خودشون نشون میده. و در ناخود آگاه خوانندگان که احتمالا بیشتر خانم و دخترخانم هستن داره این تاکید رو میکنه که اگر مردی کنارتون نباشه و شمارو ترجیح بده به چیز دیگه شما کاملا حق دارید تمام زندگی تونو حروم نبودن اون کنید. این مسله واقعا تاسف بر انگیزه و ای کاش از یه زاویه دیگه وارد میشدن به موضوع و علت غم و اندوه مفرط در داستانشون رو لااقل چیز دیگه ای مطرح میکردن. با امید موفقیت های بیشتر برای نویسنده

4

نسیم مرعشی ثابت کرده که داستان نویسی بسیار خوبیه. به نظرم کسی نمی تونه کتاب رو نادیده بگیره و طوری پیش می ره که ادم مجبور میشه بخونتش

4

پاییز فصل آخر است اولین کتاب از نویسنده های ایرانی بود که بعد مدتها میخوندم، خوندن این کتاب تجربه خوبی بود. از نقاط قوت کتاب، شخصیت پردازی های ملموس و عینیه که از تنوع تیپی و موقعیتی متفاوتی بهره مندند. روایت جریان سیال و چندبعدی که تو فصل های مربوط به هر کاراکتر گنجانده شده بود بسیار عالی بود و نشون دهنده اینه که نویسنده فرم روایی براش اهمیت داشه و با انتخاب این فرم داستان خطیش رو جلوه جدیدی بهش داده. محتوای کتاب که بیشتر در قالب مهاجرت هست هم نکته به روزیه و از همین جهت کتاب برای زمانه خودشه. تو کتاب اشاراتی هم به فضای بسته جامعه شده که از اینجهت هم خیلی خوبه. نکته منفی که بخوام اشاره کنم منفی گرایی زیاد کتاب و نداشتن طنز داخل داستان بود، بهتر بود داستان کمی هم فضای شاد و امیدوار رو درخودش جای میداد.

4

از متن کتاب: مامان بغلم کرد و گفت: "اگر برادرت را دوست نداشته باشی، باد او را با خودش می‌برد." ترسیدم. همیشه ترسیده‌ام از این که هر کس را دوست نداشته باشم باد بیاید و او را با خود ببرد. انگار دوست داشتن سنگ می‌شود به پای آدم‌ها و سنگین‌شان می‌کند و نمی‌گذارد از روی زمین تکان بخورند. حالا هم می‌ترسم ارسلان را دوست نداشته باشم و باد او را ببرد. آن وقت تنها بمانم و از تنهایی بمیرم. به نظرم حیف این نویسنده که توی ایران به دنیا اومده-_- داستان از دید سه تا دختر که دوستن با هم گفته میشه. هر فصل (تابستان، پاییز) سه بخشه و هر بخش از دید یک نفر. قصه رمان هم به زندگی عادی الان نزدیکه هم چالش‌هاش رو میبینیم. چیز فرای زندگی نیست، واقعی واقعیه. دوستش داشتم. شما هم بخونید، باشد که دوستش داشته باشید:)

1

من نمیدونم مشکل از کجاست ولی اگه واقعا آخر داستان همونجاست که روجا با میثاق داره تلفنی حرف میزنه و بهش میگه خونه شما هستم روبروی عکسای تو واقعا خااااک بر سر اون کسی که پایان باز رو اولین بار بنا نهاد این چه مزخرفیه آخه ...جوری تمومش کرده که من واقعا شک دارم الان نکنه مشکل از نسخه الکترونیک کتابه اگه اصلش هم همینه واقعا به احمقانه ترین شکل ممکن داستانو بیخیال شده....نمینویسم تموم کرده چون تموم نکرده فقط یهو انگاری پشیمون شده یا حالشو نداشته بنویسه گفته ولش کن تا همینجا کافیه راضی نیستم

1
تلخ ☕️
گیرا 🧲

متاسفانه نسخه کاغذی کتاب رو خوندم. قلم خانم مرعشی، زیبا و پرکشش هست اما فضا و روایت این رمان شون به شدت سیاه، ناامید کننده و پر از حس درماندگی بود جوری که تا چند وقت بعد از خوندن رمان، تلخی و سنگینی ماجرا از روحم بیرون نرفت و فقط به خاطر جذابیت قلم شون و به امید رخ دادن اتفاقات مثبت، کتاب رو تا آخرش ادامه دادم. کاش خانم مرعشی که می‌خواستند بخشی از مشکلات زنان رو روایت کنند، این مشکلات رو با ارائه راهکارهای منطقیِ ریشه دار در علم روانشناسی و آموزه های اسلام همراه می‌کردند و پایان راهگشا و امیدبخشی برای شخصیت‌ها رقم می‌زدند . . در کل اصلااااا این رمان شون خوب نیست و فقط ناامید کننده و حال بد کُن هست. خوندنش رو به هیچ وجه توصیه نمی‌کنم ❌

نمایش 386 نقد دیگر
4
(717)
گیرا 🧲 (10)
49,000
٪50
24,500
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
پاییز فصل آخر سال است
٪50
پاییز فصل آخر سال است
نسیم مرعشی
نشر چشمه
4
(717)
گیرا 🧲 (10)
49,000
٪50
24,500
تومان