نزدیک برکهای زیبا و پرآب مزرعهی کوچک و سرسبزی بود. در کنار این مزرعه، یک خانهی چوبی و قدیمی دیده میشد که عمو حسن و ننه ملک در آن زندگی میکردند.
عمو حسن پیرمردی مهربان و با تجربه بود و روزها در مزرعهی کشاورزیاش کار میکرد. نه ملک هم پیرزنی خندان و با محبت بود و حیوانات را خیلی دوست داشت. همیشه وقتی در حال دوشیدن شیر گاوها بود، یا وقتی که برای مرغ و خروسهایش دانه میریخت با آنها حرف میزد و از خاطرات زندگی و کارهایشان برای آنها صحبت میکرد.