تشخیص نادرست و ناقص دلایل توسعهنیافتگی؛ فقدان الگوها و نسخههای جامع و دقیق برای نیل به توسعه؛ نبود شرایط لازم برای اجرای الگوها و نسخههای مطروحه؛ نبود هماهنگی، همسویی و اجماع نخبگان فکری، نخبگان اجرایی و مردم در پیشبرد الگوهای پیشنهادی توسعه؛ برآورد نادرست از ظرفیتها، قابلیتها و منابع ملی و لذا انتخاب اهداف دستنیافتنی و بعید؛ ناتوانی در جانمایی و پرداخت صحیح مؤلفههای ضروری در الگوی توسعه؛ آسیب جدی در الگوهای تخصیص و مدیریت منابع ملی؛ عدم همخوانی و توازن میان ابعاد توسعه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی با یکدیگر؛ ناتوانی در برقراری رابطۀ صحیح و موازنه میان توسعه و امنیت؛ نقشآفرینی منفی بازیگران خارجی در جریان توسعه و بسیاری دیگر در زمره دلایل ناتوانی ایرانیان در نیل به مطلوبیتهایشان و تأمین خواستهای تاریخی آنها است. آنچه مسئله اصلی این نوشتار را شکل میدهد آن است که نظریۀ توسعه و پیشرفتی که بتواند این مطلوبیتها و خواستهای تاریخی را تأمین کند، باید از چه مؤلفههای کلیدی برخوردار بوده و روابط مفروض میان این مؤلفهها باید چگونه باشد. آیا نظریۀ توسعه یا بستۀ راهکارها و استراتژیهای توسعه صرفاً باید دربرگیرندۀ مؤلفههای اقتصادی، سیاسی و حتی اجتماعی باشد، یا با تغییرات اساسی در دنیای کنونی، مؤلفههای جدید و تازهتری نیز در نظریات و استراتژیهای توسعه باید مورد توجه قرار گیرند؟