در این کتاب پرسش اول این است که آیا روند زندگی دنیای امروز با دنیای چند صد سال پیش متفاوت شده است و چگونه پربارتر به نظر میرسد. مفاهیم عدالت، زورگویی، ستم، خشونت، مهربانی، عشق، انسانیت، گرسنگی، فقر، مشقت و کار زیاد، نگرانی و ترس، ناامنی، صدمه از بلایای طبیعی، امکان رفع نیازهای اولیه انسانی، شناخت مردم از یکدیگر، امکان همزیستی مسالمتآمیز، دانستن آگاهیهای لازم برای بقا و تطبیق با محیط و... چگونه تغییر کردهاند؟ در کدامیک و تا چه حد پیشرفت کردهایم؟ آیا فرهنگ جمعی انسانها غنیتر شده است و آیا خاطره جمعی ما از دنیا و محیط پربارتر شده است؟ و دیگر اینکه، اگر نیاز مبرم بهکار کردن جانشین انگیزههای میل و منطق شخصی شده باشند، کار کردن نوعی مزدوری نخواهد بود؟ همچنین، اگر نیاز بهکار کردن از بین برود و زندگی افراد تأمین باشد بیدردی و بیاشکالی، خود مسأله ساز خواهد شد؟ آیا درد و سختی برای رشد ذهنی ـ عاطفی و پختگی انسان لازم است؟