درباره داستانهای نامور نامۀ باستان شاهنامۀ فردوسی جلد 10
این داستان را فردوسی همچنانکه در بیتِ نخستین آن گفته است از دفتری به نظم آورده و مراد از دفتر به احتمال قریب بهیقین همان شاهنامه نثرِ ابومنصوری است، و روایت آن را از پیری دانسته است دانشمند و سخنور به نامِ آزاد سرو که نسبِ خود را به سامِ نریمان میرسانیده و از مُلازمانِ احمدبن سهل بوده و نامه خسروان، یعنی خداینامه را در اختیار داشته است.
گروهی از محققان با این اعتقاد که فردوسی برخی از داستانها و روایات را از مآخذی غیر از شاهنامه نثر ابومنصوری برداشته و به نظم آورده است، روایتِ کشته شدنِ رستم را نیز از آن جمله تصور کرده و به بیتِ ششم داستان که میفرماید «بگویم سخن آنچه زو یافتم» استناد کردهاند. امّا این نظر همانگونه که آقایِ دکتر صفا در کتابِ حَماسه سَرائی(۹) نوشتهاند اُستواری ندارد، زیرا آزاد سرو پیر به فرموده فردوسی در مَرو مُلازم احمدبن سَهل بوده است، و این احمدبن سهلبن هاشم که فردوسی نیایِ او را ماهان گفته است بنا به نوشته گردیزی در زَینُ الاَخبار از معاصرانِ عَمرولَیثِ صَفّاری و امیر اسماعیلِ سامانی و پسرش احمدبن اسماعیل و فرزند او نصربن احمد (۳۰۱ تا ۳۳۱ هجری) بوده است و جَدّش کامگار از دهقانانِ جیرَنْج، دهِ بزرگی از توابع مرو، بوده و گُلی در نهایت سرخی به نام گِلِ کامگاری یا گلِ کامگار که شناخته و زبانزدِ شاعرانِ عصر اوست بدو منسوب است. وی پس از درگیریها که با عَمرولَیث داشته و به زندان او افتاده، به چاره از بَندِ وی گریخته و در خدمتِ امیر اسماعیل کارهای بزرگ و فتحهایِ نمایان کرده و حکومتِ نیشابور یافته و سپس کارش به عصیان کشیده و به مَرو رفته و مغلوب سردار امیر نصرِ سامانی اَبوعَلیِ حَمّویه شده است و او را به بخارا بردهاند و به زندان افکنده و همانجا در ذیحَجَّه ۳۰۸ هجری در گذشته است و آزاد سروِ پیر که در مَرْو خدمتِ او میکرده نمیتوانسته است حتّی در آغاز نظم شاهنامه (در فاصله ۳۶۷ تا ۳۶۹) زنده باشد و فردوسی از او استماعِ داستان کند، پس بیشک داستانِ مورد اشاره با واسطه از او روایت شده است و واسطه هم ظاهراً همان شاهنامه نثرِ ابومنصوری است، منتهی فردوسی نامِ راوی را برای حفظ سلسله رُوات در شاهنامه ذکر کرده است، همانگونه که ذکر راویانی چون ماخ و شاهویِ پیر نیز کرده است.